۱۳۸۶ مهر ۶, جمعه

چند لينك

همان روز سخن‌راني احمدي‌نژاد مي‌خواستم به اين مقاله دني پاستل در "كامنت ايز فري" گاردين لينك بدهم كه گذشت (به تنبلي و افسردگي گذشت). حالا زمانه ترجمه‌اي از آن منتشر كرده، پيش‌نهاد مي‌كنم . عنوان مقاله هست؛ دوستان حقيقي ايراني‌مان را فراموش نكنيم
...
در حالی كه تیترها و جنجال‌های این هفته حول احمدی‌نژاد می‌گذشت شاید ما چپ‌گرایان باید به ایرانیان دیگری می‌پرداختیم كه دوستان ما هستند.

شاید توجه و همدلی ما باید به كسانی چون منصور اسانلو و محمود صالحی، رهبران اتحادیه‌ای كه پشت میله‌های زندان به‌سر می‌برند معطوف می‌شد؛ شاید باید به‌كسانی چون عمادالدین باقی فعال حقوق زندانیان و مخالف مجازات اعدام؛ ایرانیانی كه در كمپین یك میلیون امضا، جنبش شجاعانه دفاع از حقوق زنان، فعال‌اند؛ به خیل فعالان دانش‌جویی، نویسندگان، روشن‌فكرانی كه هم اكنون برای ابراز دیدگاه‌هاشان در زندان هستند توجه می‌كردیم.

زمانی كه احمدی‌نژاد در مركز توجهات بود، ماباید به اكبر گنجی مخالف و زندانی سیاسی سابق می‌پرداختیم كه همین روزها نامه سرگشاده‌ای را به دبیر كل سازمان ملل منتشر كرده و آن‌چه را اسلاوی ژیژك "باج خواهی دوجانبه" می‌خواند رد كرده است: گنجی بحران حقوق بشری را كه هم‌اكنون گریبان‌گیر ایران است توصیف می‌كند – سركوب شدید مخالفان و خفه كردن صداهای پیش‌رو؛ و در عین حال جنگ‌طلبی دولت بوش را هم تقبیح می‌كند و پافشاری می‌كند كه جنبش دموكراتیك ایران هیچ كمك مالی‌ای از ایالات متحده (یا هیچ قدرت خارجی دیگری) نمی‌خواهد، و در واقع این جنبش با این مانورهای دولت بوش بیش‌تر به مخمصه می‌افتد
...
متن نامه گنجي هم با امضاهايش منتشر شده كه مي‌توانيد بخوانيد

***
كيهان و نامحتمل بودن جنگ
ديگر اين‌كه من اين سرمقاله جالب كيهان را نديده بودم تا ديرز كه در وبلاگ پويا لينكش را ديدم. نويسنده ظاهراً مي خواهد توضيح دهد كه چرا جنگ نمي‌شود؛ به چامسكي استناد مي‌كند تا بگويد كه اصلي وجود دارد كه بر مبناي آن «ارتش آمريكا وارد جنگي كه در آن از پيروزي خود مطمئن نباشد، نمي شود.» بعد از اين‌جا به دسته‌بندي دلايلي مي‌ پردازد كه به نظر او «آمريكا از جنگ با ايران پيروز بيرون نخواهد آمد». نخستين مانع براي اين "پيروزي" به نظر نويسنده كيهان اين است
اول، دسته موانع اطلاعاتي. مجموعه از پرسش‌ها و ابهام‌هاي اطلاعاتي پيش روي آمريكاست كه تا براي آنها پاسخ‌هايي سرراست و دقيق فراهم نكند، بحث درباره آمادگي براي حمله به ايران از حد شوخي فراتر نخواهد رفت. مهم‌ترين سؤالات اينها هستند: 1- برنامه هسته‌اي ايران دقيقاً تا كجا پيش رفته و با نقطه‌اي كه آمريكايي‌ها آن را پايان راه تلقي مي‌كنند دقيقاً چقدر فاصله دارد. اكنون اطلاعات غرب از برنامه هسته‌اي ايران منحصر به آن مواردي است كه بازرسان آژانس به آنها دسترسي دارند و بيش از آن چيزي نمي‌دانند. 2- آيا تاسيسات هسته‌اي ايران منحصر به همان موارد اعلام شده است كه آمريكا بتواند مطمئن باشد اگر اين تاسيسات را منهدم كرد تمام برنامه هسته‌اي ايران را نابود كرده يا لااقل براي مدت زمان طولاني عقب انداخته است؟ و 3- توان ايران براي بازسازي تاسيسات منهدم شده چقدر است؟ آمريكايي‌ها قبلا گفته‌اند مي‌دانند ايران جامعه فني توانمندي دارد اما به هيچ وجه نمي‌توانند از قبل بگويند ايران در چه مدتي برنامه خود را به وضعيت ماقبل حمله بازخواهد گرداند. هر طراح نظامي- در پنتاگون يا در هر جاي ديگر- كه مشغول طراحي يك عمليات عليه ايران است، بايد جواب‌هايي كاملا روشن به اين پرسش‌ها پيدا كند و ما مي‌دانيم كه چنين جواب‌هايي در دست نيست
فكر نمي كنم توضيحي لازم باشد. ظاهراً تنها چيزي كه براي بعضي‌ها مهم است اين است كه در هر شرايطي ابراز فرادستي و قدرت كنند؛ ابرازش گويا رفته رفته از حقيقتش هم مهم‌تر مي‌شود. نمي‌دانم

***
انقلابي در خون
ظاهراً انقلاب آرام راهبان برمه هم پس از سه روز سركوبه در حمام خون تمام شده است؛ كاش مي‌شد طور ديگري باشد. كاش... البته اگر نفت يا چيز به‌درد بخور ديگري داشتند شايد وضع‌شان فرق مي‌كرد. [اشتباه كردم؛ دارند! لينك را از طريق حسين درخشان پيدا كردم.]

***
صلح و مجازات
آقاي احمد سمايي در گشت اخيرش نگاهي دارد به كتابي كه به تازگي درباره جنگ بالكان و كشتار بوسني منتشر شده؛ حكايت دست‌هاي آلوده سران غرب در اين ماجرا

۱۳۸۶ شهریور ۲۵, یکشنبه

براي جنگ آماده مي‌شوند؟

برنارد كوشنر وزير خارجه دولت ساركوزي در گفت‌و گويي راديو تلويزيوني گفته است كه فرانسه بايد براي جنگ با ايران آماده شود

برنار کوشنر، وزیر امور خارجه فرانسه در مصاحبه‌ای که از رادیو و تلویزیون این کشور پخش شد، اعلام کرد که جهان باید خود را برای جنگ احتمالی بر سر بحران اتمی ایران آماده کند برنار كوشنر، یکشنبه شب گفت: "خود را برای بدترین گزینه، جنگ، آماده می‌كنیم." وی با این حال تاكید كرد مذاكره برایمان در اولویت است وزیر چپگرای دولت ساركوزی اظهار داشت گذشته از تداركات نظامی، هیچ نشانه‌ای مبنی بر قریب‌الوفوع بودن بمباران ایران در كار نیست برنار کوشنر افزود: "فكر نمی‌كنم الان به این مرحله رسیده باشیم" اما "طبیعی ا‌ست كه نقشه‌اش را آماده می‌كنیم

در شرايطي كه روز به روز تهديدها عليه ايران جدي‌تر مي‌شود و علاوه بر موضوع برنامه هسته‌اي مسئله تبليغات درباره دخالت‌هاي ايران در عراق هم به‌شدت به احتمال حمله افزوده است، مسئولان ايراني با همان لحني كه به انكار گراني گوجه و خيار مي‌پردازند حتي احتمال چنين امري را هم نفي مي‌كنند. ماجرا چيست؟ وقتي فردي مانند كوشنر كه در فرانسه به‌خاطر نوع طرف‌داري‌اش از جنگ عراق سياست‌مداري منحصر به‌فرد به‌حساب مي‌آيد، حالا در مقام وزير خارجه اين كشور از آماده شدن براي جنگ با ايران مي‌گويد، آقايان چه حرفي دارند بزنند؟
اين پرسش را به‌نوعي ديگر هم مي‌توان مطرح كرد؛ اين حرف‌ها را براي كدام مخاطب مي‌زنند؟

بعدالتحرير: باز هم طبيعتاً اميدواريم پيش‌بيني احمدي‌نژاد كه نمي‌دانم بر كدام اساس است درست دربيايد و نه تهديدهاي امثال كوشنر، اما اين اميدواري‌ها ديگر چندان مجالي نمي‌يابند؛ ما بر كدام اساس بايد اميدوار باشيم؟ بايد!؟

۱۳۸۶ شهریور ۲۴, شنبه

دو لينك: مقاله فرهادپور و دستگيري اعضاي كمپين

پس‌روي روشنفكري ديني
مراد فرهادپور مقاله‌اي نوشته براي سمينار دين و مدرنيته كه هفته گذشته برگزار شد. من متن مقاله را مي‌توانيد در سايت رخداد بخوانيد. خواندن اين نقد فرهادپور بر سروش و روشنفكري ديني را توصيه مي‌كنم

اخیراً دکتر عبدالکریم سروش، برجسته‌ترین چهره روشنفکری دینی، در مقاله‌ای در مجله مدرسه این نظر را اعلام داشت که اگرچه فقه و عرفان هم واجد جنبه‌های غیرعقلی‌اند، ولی در واقع مهم‌ترین دشمن عقل پدیده‌ی انقلاب است. این نظر در زمانی اعلام می‌شود که اکثر چهره‌های سیاسی اصلاح‌طلب نیز به همین شکل علیه ریشه‌های تاریخی خود، یعنی رخداد دوم خرداد، قلم‌فرسایی می‌کنند و زیر نام دفاع از "اعتدال"، سیاست مردمی را به عنوان تندروی و دلیل اصلی شکست اصلاحات محکوم می‌کنند.
حقیقت آن است که هر جامعه‌ای و همچنین هر جریان اجتماعی هنگامی که عمدتاً به دلایل بیرونی حرکتش متوقف شود و به بن بست برخورد، چاره‌ای نخواهد داشت مگر در جا زدن و نهایتاً بازگشت به عقب. برای نسل جوان رخداد انقلاب 57 صرفاً یک حکایت، یا خاطره‌ای مبهم است، و از این رو به راحتی می‌توان آن را تحریف کرد و مورد حمله قرار داد. شاید چهره‌هایی چون آل احمد و شریعتی که اعتبار نمادین و سیاسی خود را قبل و مستقل از رخداد انقلاب کسب کرده بودند، می‌توانستند این حق را به خود بدهند که با فاصله‌گیری از آن به نقدش بپردازند. اما ضدعقلانی شمردن انقلاب از سوی کسانی که تا پیش از آن در فرنگستان فیزیک و شیمی می‌خواندند و فقط به لطف این رخداد، یک شبه به ایدئولوگ اصلی جریان حاکم بدل شدند (آن هم به لطف معرفی نصفه‌نیمه‌ی آرای کسانی چون پوپر و هایدگر، و تکرار نظرات پوپر درباره‌ی غیرعلمی بودن مارکسیسم و روان‌کاوی که از قضا در فضای بحث‌های فلسفی امروزه دیگر هیچ خریداری ندارد) جای بسی تعجب دارد. در حقیقت با نگاه به واقعیت تاریخی خود انقلاب 57 به خوبی می‌توان به بی‌پایه بودن چنین اتهامی پی برد، انقلابی مردمی که در نقطه‌ی اوج تثبیت دو بلوک سلطه با کمترین خشونت و ویرانی و بر اساس انسجام در تفکر و کنش سیاسی رادیکال به پیروزی رسید. برای کسانی که این رخداد را تجربه کرده‌اند، ورای بحث‌های انتزاعی معرفت‌شناختی و اخلاقی که ریشه در هراس از سیاست دارند، این حقیقتی آشکار است که تقریباً همه‌ی حوادث و اعمالی که می‌توان ماهیتی ضدعقلانی را به آن‌ها نسبت داد از کند و متوقف شدن حرکت انقلاب ناشی شده‌اند و ریشه در فرایند بازسازی استبدادی دولت بورژوایی داشتند
--------------
دستگيري اعضاي كمپين در خرم‌آباد
سايت تغير براي برابري گزارشي را از دستگيري اخير اعضاي كمپين يك ميليون امضا براي تغيير قوانين نابرابر در خرم‌آباد منتشر كرده است
پنجشنبه ساعت 6 صبح 21 شهریور ماه منصوره شجاعی، جلوه جواهری، زارا امجدیان و نفیسه آزاد از اعضای کمپین یک میلیون امضا برای برگزاری کارگاه حقوق زنان وارد خرم آباد شدند و در منزل میزبان، (رضا و مهتاب دولتشاه) که از فعالان اجتماعی خرم آباد و علاقه مندان به کمپین یک میلیون امضاست مقدمات برگزاری کارگاه را فراهم کردند

روز اول به آشنایی با شهر و مردم منطقه و محله و تهیه لوازم و برنامه ریزی برای اجرای کارگاه با روش جدید سپری شد

صبح جمعه کارگاه با کمی تاخیر آغاز شد. هنوز بخش معرفی کمپین و شرح تاریخچه جنبش زنان در ایران تمام نشده بود که حدود ساعت 11.40 دقیقه در به شدت کوبیده شد. وقتی بهمن آزادی همسر یکی از شرکت کنندگان در را به روی آنان باز کرد، 10 پلیس مسلح با لباس نظامی و شخصی و 3 پلیس زن با خشونت وارد خانه شدند و از همان آغاز، به وی حمله کرده و با قنداق تفنگ ولگد او را مورد ضرب وشتم قرار دادند. درمیان بهت و حیرت 25 شرکت کننده کارگاه، پلیس با خشونت و بی حرمتی به همه زنان ومردان حاضر که به آرامی و جدیت به مطالب کارگاه گوش سپرده بودند آنها را به دو اتاق راندند. در یک اتاق به خشن ترین شیوه زنان را برهنه کردند و تمام بدن آنها را مورد بازدید قراردادند و در اتاق دیگر مردان را. علاوه بر این، تمام وسایل شخصی صاحبخانه و میهمانان را به هم ریخته و تجسس کردند. همه این کارها با اهانت و توهین زیاد به شرکت کنندگان همراه بود

پس از یک ساعت توهین و تجسس و ضرب وشتم و ضبط وسایل شخصی، تعداد زیادی دستبند آوردند. ابتدا به دست مردان دستبند زده و آنها را از خانه خارج کردند، با فریادهای اعتراض آمیز زارا امجدیان و حمایت بقیه اعضای کمپین، زنان از دستبند زدن امتناع کردند. شرکت کنندگان در کارگاه هنگام خروج از منزل درکمال تعجب با جمعیتی رو به رو شدند که پلیس به آنان گفته بود که این افراد به خاطر " راه انداختن بساط لهو و لعب" بازداشت شده اند

تا جايي كه من مي‌دانم چنين اتفاقي به دو جهت بي‌سابقه است؛ يكي از لحاظ شدت برخورد با فعالان كمپين يك ميليون امضا در شهرستان‌ها، و ديگري از اين حيث كه بي‌هيچ هشدار قبلي به منزل شخصي يورش برده‌اند. ظاهراً هنوز از سه تن بازداشت‌شدگان خبري در دست نيست. باقي جزئيات برخوردهاي چندش‌آور هم كه جاي بحث ندارد؛ ظاهراً مسابقه‌اي در اين رويه "خير" در كار است، قبول باشد انشاءالله
مرتبط: مطلب لابراتوار كلنگ و گزارش كانون زنان ايران را هم درباره اين ماجرا ببينيد

۱۳۸۶ شهریور ۲۳, جمعه

بازي با وطن

خب بازي‌اي كه حضرت حسين دعوتت كرده باشد، نمي‌شود شركت نكني؛ حتي اگر بازي با وطن باشد؛ يا شايد خصوصاً وقتي كه بازي با وطن باشد. راستش حسين جان، يك چيزهايي هست كه آدم‌ها ترجيح مي‌دهند درباره‌اش حرف نزنند. نه فقط به‌خاطر غمي، يا خاطره‌اي، يا زخمي آن كه دهن باز مي‌كند با باز كردن دهنت. بلكه حرف نمي‌زنند براي پرهيز از رسوايي كه به بار مي‌آورد

راستش از همان بچگي اين مشكل را داشتم. مسئله فقط اين نبود كه سال‌ها طول كشيد تا همه آدم بزرگ‌هاي فاميل بتوانند بهم بفهمانند "كشور" يعني چه و فرق ايران با تهران و جهرم چيست، مشكل اين بود كه نمي‌فهميدم چطور چيزي مي‌تواند اين همه همه چيز باشد و هيچ چيز نباشد. حالا كه فكر مي‌كنم فقط هم مشكل بچگي نبود. دارم نقب مي‌زنم همه خاطراتم را و آن‌چه را در اطرافم گذشته تا بگويمت كه "وطن براي من يعني چه؟" خاطره‌هاي تظاهرات 57 را يادم مي‌آيد و اين اسم ايران را كه تكرار مي‌شد. جلوي سفارت را يادم مي‌آيد و اين اسم ايران را كه تكرار مي‌شد.

كودكي را به ياد مي‌آورم كه با مادرش از سفر برگشت و ديد كه پدر آخرين "عكس" را هم از ديوار خانه برداشته و او از همه سوال‌ها و جواب‌ها نام "كردستان" به يادش ماند... و تلويزيون هنوز از ايران مي‌گفت... وتلويزيوني كه از ايران مي‌گفت روزي از كساني گفت كه خون‌شان "مباح" است و تلويزيون هنوز از ايران مي‌گفت (راستي آن كسي كه از خون‌هاي مباح مي‌گفت بعداً براي خودش اصلاح‌طلبي شد؛ خوب يادم هست!)

من هم مانند تو از اين وطن كه نمي‌دانم چيست خاطره‌ها دارم حسين. خاطره عزيزي كه درفتح بستان جان باخت و خواهرانش جنازه‌ سوخته‌اي را كه بعد از دو ماه بازگردانده بودند از روي دندان‌هايش شناختند. مي‌گفتند در راه وطن شهيد شده... يادم هست تا چند ماه قبلش قرار بود از وطن برود و جايي ديگر درس بخواند. نرفت؛ به‌خاطر همين وطن نرفت... و قاب عكسش ماند و جنازه‌اي سوخته...

عزيز ديگري را به ياد دارم كه او هم وطن را آزا د مي‌خواست. سال‌ها براي آزاديش جنگيده بود. يادم هست روزي را كه از عادل آباد آوردندش و روزهايي را كه چه سربلند بودند خانواده‌اش كه همه به خانه آن‌ها مي‌آمدند به ديدار اين مبارزِ آزادي وطن. و خوب يادم هست چگونه همين خانواده سالي بعد شبانه چنان از ترس جان از ديارشان گريختند كه مادر پيري را جا گذاشتند و نمي‌دانستند كه آيا مهاجمان از پيرزن كور زمين‌گيري كه يادگار ملاي بزرگ ولايت‌شان بوده خواهند گذشت يا نه؟ و يادم هست همان مبارزي را كه مايه افتخار بود در خانه‌اي در نظام آباد در درگيري جان باخت و در گوشه‌اي از اين وطن در قبري خفت كه هيچ‌گاه "نشان"ي از آن ندادند.

حسين، من بسياري را ديده‌ام كه به‌خاطر همين وطن با هم جنگيده‌اند. شماره آشناهايي را كه در اين راه از همه سو جان باخته‌اند ديگر از دستم در رفته. و اين وطن هميشه برايم همه چيز بوده و هيچ چيز. وطن برايم زني بوده كه دوماه تمام از سحر تا شام هر روز به همه جا سرمي‌كشيده تا بگويندش شوهري كه شبانه بردند زنده است يا مرده؛ زني بوده كه سه بار حكم تير را شنيد اما صداي تير را نه؛ زني بود كه كودكش را در زندان زاد (وطن آن كودك زندان بود!؟)؛ زن ديگري را مي‌شناسم كه فرزند را بدرقه كرد تا بجنگد كه وطن بماند؛ وطن ماند و فرزند نماند... و آيا وطن ماند؟ وقتي كه نماند آن‌كه وطن به او "وطن" شده بود؟ نمي‌دانم. نمي‌دانم ‌اين وطن چيست كه همه اين زن‌ها زادند تا او "وطن" شود.

حسين، من هميشه در همهمه شنيدن اين اسم مبهم اين ايرانِ مجهول، اين وطن ناكجا زندگي كرده‌ام. روي همين خاك، خاك همين وطن كودكاني را ديده‌ام استخوان‌هاي‌شان در سرماي بيابان‌هاي قزل‌حصار تركيده است تا وقت ملاقات‌شان دهند و نداده‌اند؛ كه فرزندِ "خائن" به "وطن" بوده‌ اند و مستحق آزار. و يادم مي‌آيد كه همان روزها اين كودك را ديدم كه از ديدن تيتر "مهران آزادشد" لبخند زد. تو فكر مي‌كني كه من بايد درباره اين وطن چه فكر كنم؟

سال‌ها گذشت و ما با همه اين خاطره‌ها در ذهن هزار چرخ خورديم. تو كه بايد يادت باشد در اين مدت آشنايي من يكي را به چه كارها ديده‌اي؟ رنگ شايد بسيار بود، اما باور كن درد هميشه "بود"؛ و مي‌داني كه اين درد از جنس وطن اگر نبود، كه هنوز هم نمي‌دانم چيست، از جنس همين مردمي بود كه اين وطن را وطن كرده‌اند. همين درد بود كه با زندان‌بان ديروز هم‌راهمان كرد به‌گمان اين كه شايد بيايد روزي كه خون‌ها و زخم‌ها را ببخشيم و فردا كودكان ديگري در سرماي توحش پوست‌شان كويرِ خون نشود؛ نشد اما... و گويا نمي‌شد كه بشود. حالا تو امروز مي گويي كه "بیا وطن را بردار ببریم دور از بمب‌های آمریکا، نجات‌اش دهیم."

باشد، نجاتش مي‌دهيم!! روزهايي كه در روزنامه صد هزار نسخه‌اي مي‌نوشتم به همين فكر مي‌كردم حالا هم كه شايد بيست نفري اين صفحه را ببينند باز هم به اين فكر مي‌كنم. اما چه مي‌توانيم كرد در اين زمانه كه گويا همه از درد يا سرخوشي تن به افيون سپرده‌اند؟ (رسوايي كه مي‌گويم منظورم همين است). "وطن" شايد توهمي بيش نيست. چيزي نيست وراي همه دردها ورنج‌هاي همين مردم كه از سر تقدير اين‌جا زاده شده‌اند يا تقدير به اين‌جا آواره‌شان كرده است. چيزي نيست سواي همه رنج‌هايي كه ديده‌ايم، يا خوشي‌هايي كه دست داده است. نمي‌دانم چه مي‌توان كرد، امروز شايد تنها همين فريادهاي خاموش برايمان مانده است؛ پس بگوييم كه اگر وطن را مي‌خواهيم، براي همين آدم‌ها مي‌خواهيم؛ براي من، براي تو، براي "فرزند دشمن" مان. مي خواهيم كه درش از فقر و صغارت و جهالت به در آييم؛ براي همين‌هاست كه مي‌خواهيمش.
بگوييم شايد دست كم خاموش نميريم...

۱۳۸۶ شهریور ۱۷, شنبه

نامه باقي در مورد اعدام‌ها

نامه‌اي عليه سكوت
عمادالدين باقي رئيس انجمن دفاع از زندانيان سياسي و فعال حقوق بشر نامه‌اي خطاب به چند تن از مسئولان و رهبران احزاب و چند تن از مراجع مذهبي نوشته در مورد اعدام‌هاي اخير، كه مي‌گويند شمار آن‌ها در نيم‌سال اول 1386 از كل سال پيش بيش‌تر بوده است. باقي در نامه خود از اين افراد خواسته تا در برابر اين روند سكوت نكنند
اعدام‌های اخير که بسياری از آنها مرتکب هيچ قتل نفسی نشده بودند و بنا‌به اقرار برخی متوليان، صرفاً به قصد ارعاب انجام شده است مصداق بارز اسراف در قتل است. احکام اين اعدام در حالی شتابان صادر واجرا می شود که در موارد مشابه، صدها تن ماه‌ها وسال‌هاست مراحل فرجام‌خواهی‌شان برای رعايت احتياط به طول انجاميده است.

فاجعه بزرگ‌تر از اعدام‌های پی‌در‌پی، سکوت نخبگان و احزاب و نهادهای مدنی ايران از يک‌سو و بی‌تفاوتی يا تمکين افکار عمومی در برابر تبليغات و ادعاهای يکسويه رسانه‌های دولتی از سوی ديگراست که اجازه نمی‌دهند فرد ديگری در برابر مسوولان اين اقدامات، به مناظره علمی بنشيند. اين سکوت سبب می‌شود که عمق يک تراژدی انسانی و قضايی پنهان بماند. بنا‌بر اطلاع دقيق از محتوای تعدادی از پرونده‌ها و با ملاحظه و استناد آرای صادره،بسياری از اين افراد حتی طبق قوانين جاری نيز نبايد اعدام می‌شدند. صرف‌نظر از ديدگاه شخصی خود درباره نفی اعدام و با فرض موافقت کامل با تمام قوانين و مقررات کنونی سالب حيات، بدون شک اعدام کسی که بدون رعايت کامل تشريفات دادرسی عادلانه کشته شود نه يک مجازات قانونی که يک نوع جنايت به شمار می آيد اين در حالی است که در هر محکمه‌ای با اسناد و مدارک و پرونده‌ها و احکام صادره نشان می‌دهم که عده زيادی از اعدام‌شدگان يا فاقد وکيل بوده‌اند يا بدون فرصت فرجام‌خواهی اعدام شده‌اند، يا به‌رغم وجود شبهات بسيار در پرونده که ازمصاديق مسلم قاعده درء بوده است اعدام گرديده‌اند يا اساساً جرم اعلام‌شده مجازات اعدام نداشته يا در پرونده‌های ديگر، افرادی با جرائم مشابه يا سنگين‌تر اعدام نشده و محکوميت‌های بسيار خفيف‌تر گرفته‌اند. نمونه‌های چندی را می‌توان مستنداً نشان داد که اعدام آنان حتی براساس مندرجات دادنامه صادره نيز فاقد وجاهت قانونی و شرعی بوده است. سلب آزادی بيان و جلوگيری از نقد حقوقی آرا و احکام صادره در مطبوعات سبب شده است که جان انسان‌ها به آسانی در معرض تلف قرار گيرد
اين نامه در سايت‌هاي مختلفي منتشر شده است، از جمله در سايت شخصي باقي، سايت ايران امروز، و سايت راديو زمانه