۱۳۸۵ خرداد ۵, جمعه

نامه‌اي براي آزادي جهانبگلو
اينك بيش از دو هفته [يك ماه] است كه رامين جهانبگلو، استاد دانشگاه، محقق، نويسنده و مترجم سرشناس، دستگير شده، در زندان به سر مي‌برد و امكان ارتباط با خانواده، وكلا و دوستان خويش را ندارد، و در مورد وضعيت وي هنوز به‌جز اتهام گنگِ «ارتباط با بيگانگان» چيز ديگري بيان نشده است. از آن‌جا كه سرنوشت اين نويسنده موجب بروز نگراني‌هايي در سطح داخلي و جهاني شده، دستگيري ايشان با توجه به ابهامات آن و جبهه‌گيري منفيِ رسانه‌هاي خارجي نسبت به ايران در شرايط كنوني حتي به‌نفع دولت جهوري اسلامي نيز نيست، چه رسد به منافع ملي؛ علاوه بر اين، طرح اتهام گنگ مذكور، هم به‌لحاظ حقوقي فاقد وجاهت است و هم به‌لحاظ سياسي ناروشن، نگران‌كننده و تهديد‌آميز است. ما امضا‌ءكنندگان اين نامه خواستار روشن‌شدنِ سريعِ وضعيت حقوق و اطمينان از سلامتي‌ ايشان هستيم و در عين دفاع از حقوق شهرونديِ ايشان، ازجمله ملاقات با وكيل و تفهيم صريحِ اتهام، اميدواريم تا زمانِ روشن‌شدن ابهامات پرونده و رسيدگي به وضعيت حقوقي او، رامين جهانبگلو آزاد شود.

مراد فرهادپور- اميد مهرگان- صالح نجفي- علي معظمي- امير احمدي آريان- اميرهوشنگ افتخاري راد- آرش ويسي- جواد گنجي- علي عباس بيگي- انوشيروان گنجي‌پور...
***
اين نامه را مدت‌ها پيش، يعني همان دو هفته بعد از دستگيري جهانبگلو جمعي از دوستان نوشته بودند و روزي كه به من دادند اين تعداد امضا كه مي‌بينيد هم پاي آن بود. آن روزها كلي متن را به اين و آن نشان دادند براي امضا كردن و هر كس هم پيشنهادي داشت. تا اين كه در آستانه انتشار آن نامه 620 نفري ديگر با وجود تفاوت متن ما امضا جمع كردن براي اين يكي را كنار گذاشتيم و برخي‌مان هم آن نامه ديگر را امضا كرديم.
اما رامين جهانبگلو هنوز به نحوي كه آشكارا غير قانوني است در بند است؛ چنان كه ديگراني مانند منصور اسانلو هم مدت‌ها است دربندند.
ديگراني هم هستند كه البته دربند نيستند، هر چند ممكن است ما فكر كنيم آدم‌هاي واقعاً خطرناكي باشند؛ مثل عبدالمالك ريگي.
***
چيزهاي ديگر
دانشگاه‌هاي تهران شلوغ شده، حتماً مي‌دانيد. وضع آشفته‌اي است. بسياري از دوستان دانشجو گمان مي‌كنند كه در آشتانه انقلاب فرهنگي ديگري با تفاوت‌ها و شباهت‌هايي با قبلي قرار داريم. متاسفانه من هم فكر مي‌كنم كه بي‌راه نمي‌گويند. در هر حال هوشياري براي نيروهاي دموكراسي‌خواه و آزادي‌خواه شرط اصلي عمل است؛ ما با عقل‌مان كار سياسي مي‌كنيم نه با احساس‌مان. و زماني كه دست‌مان خالي از قدرت است اتفاقاً عمل كردن بر اساس معيارهاي دموكراتيك مهم‌تر است.
***
در مورد اين قضيه كاريكاتور هم بهتر است چيزي نگويم؛ كساني كه فكر مي‌كنند هر وقت دامن زدن به احساسات به نفع‌شان است بايد اين‌كار را بكنند، بايد الان جواب‌گوي اين جو احساسات زده باشند؛ جايي كه براي چند كاريكاتور در آن‌سوي آب‌ها مردماني را كه آن را هم نديده‌اند به راه مي‌اندازيد كه سفارت‌خانه آتش بزنند، ديگر سوء تعبير از كار مانا نيستاني و غيره و غيره سوگمندانه قابل انتظار است. كساني كه مسئول دامن زدن به اين جو و مسئول سياست‌هاي غلط قومي و زباني هستند، شايد فكر كنند كه بستن روزنامه و به زندان فرستادن روزنامه‌نگار هزينه‌اي نيست كه غباري بر خاطرشان بنشاند. اما در مورد ميدان يافتن ناسيوناليسم افراطي چه مي‌خواهند بگويند؟
***
نوشتن اين‌جا برايم سخت شده.

۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۵, جمعه

"شيطان بزرگ در برابر محور شرارت "

كاوه احساني، كه از اعضاي هيئت تحريريه نشريه گفتگو است و از انسان‌هايِ دوست داشتني، در اين شماره اَپن‌دموكراسي مطلبي دارد درباره راه بديل در برابر جنگ محتمل بين ايران و آمريكا؛ جنگي كه تندروان دو سوي اقيانوس به آتش زير خاكسترش مي‌دمند.

اين شماره اَپن‌دموكراسي هم كلاً پر و پيمان است؛ مقاله هاليدي درباره جنبش زنان، مقاله راجرز درباره كشت تجارت ترياك در افغانستان، مقاله اپل درباره چشم‌انداز ترسناك ناسيوناليسم روس، ومطلب مك‌فادين درباره شكست حزب كارگر و برآمدن نئوفاشيست‌ها در انتخابات محلي انگلستان- كه آن را محصول سياست‌هاي حزب كارگر مي‌داند- همه مهم هستند.
نامه ٤٤٥ نفر از شخصیت های سیاسی، دانشجویی و فرهنگی کشور
منصور اسانلو را آزاد كنيد!

اینک افزون بر چهار ماه است که منصور اسانلو فعال کارگری به ناحق در بازداشتگاه امنیتی در سلول انفرادی و در شرایطی سخت به سر می برد و پاره ای از گزارشها حاکی از اعمال فشار شدیدبر نامبرده برای اخذ اعترافات غیرواقعی است .او در این مدت از تمامی حقوق انسانی و شهروندی اعم از ملاقات متعارف با خانواده و وکیل و ... محروم بوده است .علی رغم ترفند همیشگی طرح اتهامات گسترده در بدو بازداشت تا کنون هیچ مدرک مستندی از سوی دستگاه قضایی منتشر نشده است .بنیانگذاری و فعالیت درسندیکای کارگری مطابق اعلامیه جهانی حقوق بشر ، الزامات عضویت در سازمان جهانی کار و قانون اساسی حق مسلم و بدیهی فعالان کارگری است .از این رو تلاشهای بی وقفه و خستگی ناپذیر منصور اسانلو در بنیانگذاری سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی و پیگیری برای تحقق خواسته های صنفی اعضاء این سندیکا ضمن آنکه اقتضاء حقوق شهروندی ایشان است، در خور تشویق و قدردانی است . ما امضا کنندگان زیر با الهام از اعلامیه جهانی حقوق بشر، مقاوله نامه های جهانی کار که به تایید و امضاء جمهوری اسلامی نیز رسیده و موظف به عمل به آنها است و دوماهه بودن مهلت بازداشت موقت خواستار آنیم که به فوریت آقای منصور اسانلو از زندان آزاد شوند و زمینه احقاق حقوق ایشان با برگزاری دادگاه صالح علنی فراهم شود و همچنین تاکید می کنیم که برخورداری از سندیکای مستقل کارگری حق بدیهی و سلب ناشدنی کارگران و زحمتکشان می باشد که مطالبه آن نباید با زندان ، اخراج و اذیت و آزار خانواده ها مواجه شود . آنهم در زمانه ای که قبضه کنندگان قدرت شعار "حمایت از محرومان " را سر می دهند .
در پایان موکدا از مسئولان مربوط می خواهیم به خواسته های صنفی رانندگان شرکت واحد توجه نشان داده، زمینه بازگشت به کار شرافتمندانه رانندگان اخراج شده به دلایل سیاسی را فراهم سازند
.

اصل نامه و امضاها را در ايران امروز ببينيد.

۱۳۸۵ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

والرشتاين و حمله به ايران
امانوئل والرشتاين حمله به ايران را جدي نمي‌گيرد. متنش جدلي است اما خب لحنش با محتواي حرفي كه مي‌زند هم مي‌خواند؛ من قضاوتي ندارم البته. اگر دوست داشتيد بخوانيد.
خواب‌نما


ديشب مينو من را خواب كرد؛ آن‌قدر برايش قصه گفتم تا خودم خوابم برد و او رفت و دو ساعتي ديگر بازي كرد. شب پريشاني بود. كم خوابيدم؛ دوبار، ولي هر بار خواب ديدم.

بار اول، ديدم كه در خانه تنگ‌هاي ماهي هست كه يكي پس از ديگري مي‌شكنند و ماهي‌ها بر زمين مي‌افتند. براي گرفتن ماهي‌ها مي‌دويدم جمع‌شان مي‌كردم و در چاله‌هاي آبي كه از شكسته شدن تنگ‌ها مانده بود يا تنگ‌هايي كه هنوز نشكسته بود مي‌انداختم. تنگ‌ها اما باز هم مي‌شكستند. مثل دنياي اطرافم كه ذره ذره دارد فرو مي‌ريزد...

بار دوم خواب ماركس را ديدم! باور كنيد! مفصل صحبت كرديم؛ نمي‌دانم اين بابا به چه دليلِ بي‌دليلي اميدوار بود كه به‌زودي اوضاع جهاني به نفع يك سياست مترقي و پيشرو عوض مي‌شود. البته اين آقا موقعي هم كه زنده بود و در بيداري مردم برايشان مي‌نوشت سابقه خوبي در پيش‌بيني نداشت. هر چه سعي مي‌كردم حاليش كنم كه وضع خيلي خراب است كوتاه نمي‌آمد.

در خواب كه صحبت مي‌كرديم ديدم اطلاعاتش كاملاً به روز است، يا دست‌كم اين‌طور ادعا مي‌كرد، اما فكر مي‌كرد نشانه‌هاي واضحي براي بهبود اوضاع وجود دارد. از بد حادثه جنگ را قطعي مي‌دانست اما اهميت زيادي براي بلايي كه سر ما مي‌آمد قائل نبود؛ برايش مهم اين بود كه آن را پايان امپراطوري آمريكا مي‌دانست. گمانم مقاله طارق علي را خوانده بود. (آدم از اين بهتر پيدا نكردي آقا جان كه تحليل بدهد!؟ مي‌خواهي مقاله از يك آدم حسابي برايت بفرستم!؟)

خلاصه اين‌كه آخرش در خواب من را هم خر كرد؛ ولي در بيداري خبري از آن اميدواري نبود. حيف، كاش خواب مي‌ماندم.