نامهاي براي آزادي جهانبگلو
اينك بيش از دو هفته [يك ماه] است كه رامين جهانبگلو، استاد دانشگاه، محقق، نويسنده و مترجم سرشناس، دستگير شده، در زندان به سر ميبرد و امكان ارتباط با خانواده، وكلا و دوستان خويش را ندارد، و در مورد وضعيت وي هنوز بهجز اتهام گنگِ «ارتباط با بيگانگان» چيز ديگري بيان نشده است. از آنجا كه سرنوشت اين نويسنده موجب بروز نگرانيهايي در سطح داخلي و جهاني شده، دستگيري ايشان با توجه به ابهامات آن و جبههگيري منفيِ رسانههاي خارجي نسبت به ايران در شرايط كنوني حتي بهنفع دولت جهوري اسلامي نيز نيست، چه رسد به منافع ملي؛ علاوه بر اين، طرح اتهام گنگ مذكور، هم بهلحاظ حقوقي فاقد وجاهت است و هم بهلحاظ سياسي ناروشن، نگرانكننده و تهديدآميز است. ما امضاءكنندگان اين نامه خواستار روشنشدنِ سريعِ وضعيت حقوق و اطمينان از سلامتي ايشان هستيم و در عين دفاع از حقوق شهرونديِ ايشان، ازجمله ملاقات با وكيل و تفهيم صريحِ اتهام، اميدواريم تا زمانِ روشنشدن ابهامات پرونده و رسيدگي به وضعيت حقوقي او، رامين جهانبگلو آزاد شود.
مراد فرهادپور- اميد مهرگان- صالح نجفي- علي معظمي- امير احمدي آريان- اميرهوشنگ افتخاري راد- آرش ويسي- جواد گنجي- علي عباس بيگي- انوشيروان گنجيپور...
مراد فرهادپور- اميد مهرگان- صالح نجفي- علي معظمي- امير احمدي آريان- اميرهوشنگ افتخاري راد- آرش ويسي- جواد گنجي- علي عباس بيگي- انوشيروان گنجيپور...
***
اين نامه را مدتها پيش، يعني همان دو هفته بعد از دستگيري جهانبگلو جمعي از دوستان نوشته بودند و روزي كه به من دادند اين تعداد امضا كه ميبينيد هم پاي آن بود. آن روزها كلي متن را به اين و آن نشان دادند براي امضا كردن و هر كس هم پيشنهادي داشت. تا اين كه در آستانه انتشار آن نامه 620 نفري ديگر با وجود تفاوت متن ما امضا جمع كردن براي اين يكي را كنار گذاشتيم و برخيمان هم آن نامه ديگر را امضا كرديم.
اما رامين جهانبگلو هنوز به نحوي كه آشكارا غير قانوني است در بند است؛ چنان كه ديگراني مانند منصور اسانلو هم مدتها است دربندند.
ديگراني هم هستند كه البته دربند نيستند، هر چند ممكن است ما فكر كنيم آدمهاي واقعاً خطرناكي باشند؛ مثل عبدالمالك ريگي.
ديگراني هم هستند كه البته دربند نيستند، هر چند ممكن است ما فكر كنيم آدمهاي واقعاً خطرناكي باشند؛ مثل عبدالمالك ريگي.
***
چيزهاي ديگر
دانشگاههاي تهران شلوغ شده، حتماً ميدانيد. وضع آشفتهاي است. بسياري از دوستان دانشجو گمان ميكنند كه در آشتانه انقلاب فرهنگي ديگري با تفاوتها و شباهتهايي با قبلي قرار داريم. متاسفانه من هم فكر ميكنم كه بيراه نميگويند. در هر حال هوشياري براي نيروهاي دموكراسيخواه و آزاديخواه شرط اصلي عمل است؛ ما با عقلمان كار سياسي ميكنيم نه با احساسمان. و زماني كه دستمان خالي از قدرت است اتفاقاً عمل كردن بر اساس معيارهاي دموكراتيك مهمتر است.
***
در مورد اين قضيه كاريكاتور هم بهتر است چيزي نگويم؛ كساني كه فكر ميكنند هر وقت دامن زدن به احساسات به نفعشان است بايد اينكار را بكنند، بايد الان جوابگوي اين جو احساسات زده باشند؛ جايي كه براي چند كاريكاتور در آنسوي آبها مردماني را كه آن را هم نديدهاند به راه مياندازيد كه سفارتخانه آتش بزنند، ديگر سوء تعبير از كار مانا نيستاني و غيره و غيره سوگمندانه قابل انتظار است. كساني كه مسئول دامن زدن به اين جو و مسئول سياستهاي غلط قومي و زباني هستند، شايد فكر كنند كه بستن روزنامه و به زندان فرستادن روزنامهنگار هزينهاي نيست كه غباري بر خاطرشان بنشاند. اما در مورد ميدان يافتن ناسيوناليسم افراطي چه ميخواهند بگويند؟
***
نوشتن اينجا برايم سخت شده.