من آن طناب دار را از ياد نميبرم كه جلوي سر در پليتكنيك تكانش ميدادند. رقص طناب دار در جلوي دانشگاه چيزي نيست كه از ياد برود (راستي كسي كه طناب به دست داشت را يادتان هست؟ بعداً چه شد؟ فيلمساز شد نه؟!) اين روزها هم كه
وقايع اميركبير و دانشگاه تهران را دنبال ميكنم، تصويري كه در ذهنم تكرار ميشود تصوير همان طناب داري است كه انصار سال 75 با خودشان آورده بودند به سر در اميركبير براي تهديد دانشجوياني كه آمده بودند به يك سخنراني گوش دهند؛ و خب البته همه ما ميدانستيم كه مسئله بيش از اين است؛ براي خيليها انگيزه آمدن به آنجا سخنران و سخنراني نبود، بلكه آمده بودند تا نشان دهند نميخواهند جوري كه شما ميخواهيد زندگي كنند. و شما چه كرديد؟ برايشان طناب دار بلند كرديد.
مسئله همان ديگرگونه زندگي كردن است؛ مسئله اين است كه بسياري از آدمها با اين كه همهشان با هم مختلف هستند، در اين خواست مشتركاند كه نميخواهند مانند شما باشند؛ نميخواهند مثل شما زندگي كنند؛ و ميخواهند اين را نشان دهند.
اين همان كاري كه همين امروز باز هم دانشجويان اميركبير بعد از روزها حمله ميخواهند انجام دهند؛ مسئله، فقط داشتن انجمني نيست كه براي انتخاباتش اين همه هزينه ميدهند و زير
حمله و بعد از اين همه درگيري همچنان
پاي رايگيرياش ميايستندمسئله اين است كه نميشود آنطور كه شما ميخواهيد زندگي كرد؛ بري كسي كه دست كم يكبار مشكلات زندگي مورد تجويز شما را فهميده اين تقريباً ناممكن است
مگر شما چه ميكنيد؟ از كار خوبتان بگويم؟ شما براي استاد كهنسالي كه مدعي هستيد به يك دانشجو تعرض كرده و به موي يك دختر دانشجو دست زده شعار
اعدام بايد گردد سر ميدهيد، استادي كه در ميان اين هياهو خودش
ميگويد نكردهام و البته
اگر كرده باشد مستوجب توبيخ است و بايد عذر بخواهد و تاوان مناسب بدهد؛ اما تاوان مناسب و نه اسرافي به اندازه هياهوي شما (درباره عدالت چيزي شنيدهايد به گمانم؟)
همه هياهو بهخاطر اين است كه "ناموس" برايتان مهم است؟ غيرت داريد؟ براي همين در مقابل
تجاوز يك مامور حراست به يك دانشجوي ديگر خفقان ميگيريد؟ و بلكه چنان كه
حدس ميزنند شايد اصلاً همه آن سر و صدا را راه انداختيد تا صداي آن مظلوم به گوش نرسد؟ اين كه چه اتفاقي در آنجا افتاده براي شما حتي اهميت پرسيدن و فهميدن هم ندارد؟ بيهيچ تحقيقي معلوم است كه تقصيري در كار نيست؟
چرا اين دو تا برايتان اينقدر فرق دارد؟ چون اولي دختر [
برادرزاده*] عباس سليمي نمين است كه از شماست، و دومي آدمي عادي است مثل همه ما؛ آدمي مثل همانها كه شما برايش طناب دار بلند ميكنيد، و البته مامور حراست هم باز از شماست. و اين براي شما يعني عدالت؟ اين يعني زندگي؟ نه ما اين را زندگي نميدانيم، ما اينطور زندگي را نميخواهيم. براي ما عدالت اين نيست. براي ما عدالت آن چيزي نيست كه از چاه نفت استخراج ميشود
ما نميخواهيم مانند شما زندگي كنيم. نميتوانيم اين حجم از دروغ و تزوير را تحمل كنيم. دوست نداريم تنها مايه دست پري مان طناب دار باشد و ورد زبانمان "اعدام بايد گردد". ما نميخواهيم مانند شما زندگي كنيم؛ چون مثل شما نيست انگار نيستيم
پينوشت: گزارش ساناز اللهبداشتي را از ماجراي دانشگاه رازي كرمانشاه بخوانيد. رئيس دانشگاه در پاسخ به يكي از پرسشهاي او گفته است: "...استغفرالله! به هيچ عنوان ارتباط نامشروع نبوده و به قول طلبهها فقط در حد دست گرفتن و تقبيل بوده است" (اعتماد ملي، 19 ارديبهشت 86) ظاهراً در الفيه تئولوژيك اين آقايان براي همه اين چيزها اسم وجود دارد اما نشاني از مفهومي چون "سوء استفاده از قدرت" به چشم نميخورد
گزارش
روز آنلاين را هم ببينيد. از قول يكي از دانشجويان دانشگاه رازي آورده: "آقاي دايچي كه معاون كل فرهنگي و سياسي حراست دانشگاه رازي است با سوء استفاده از پرونده اي كه يكي از دختران دانشجو در حراست داشت، او را جهت برقراري ارتباط نامشروع جنسي تحت فشار قرار داده و در نهايت اين دانشجو مجبور به پذيرش اين خواسته شده است" سوء استفاده از قدرت وقتي با اين انگاره
خودي و غير خودي گره ميخورد ديگر معلوم نيست سر از كجا در ميآورد
* هاجر سليمي نمين در گفتوگو با اعتماد: «من خيلي متاسفم که يک اتفاق ساده چنين ابعادي پيدا کرد. البته از اينکه استاد به حوزه خصوصي من تعرض کرده بود ناراحت بودم اما به هيچ وجه نمي خواستم چنين فضايي عليه او راه بيفتد. مضاف بر اينکه من اصلاً نمي دانم اين فرآيند چطور اتفاق افتاده است. روزي که در دانشگاه تحصن شده بود عمويم آقاي عباس سليمي نمين به من تلفن کرد که اين چه وضعي است و چرا دانشگاه را آرام نمي کني؟ در جواب گفتم که من در خانه هستم و نمي دانم اصلاً اين خبر چطور پخش شده است و اطلاعي از جريان ندارم.»