بعد از اين همه وقت ننوشتن، آمدهام كه لينك نوشته آخر پيام يزدانجو را بگذارم
خدا را شكر، مملكتي داريم كه سينماگرش هم «خانهي سينما» دارد و هم كانون و هم صنف و هم ساير متعلقات، و ايضا" مقادير معتنابهي محبوبيت از بركت صدا و سيما، كه حد و حسابي ندارد. حسادت ميكنم؟ اصلا". نميگويم چرا وقتي يك نويسندهي مملكت نه از ترس مال نداشته، كه از ترس جان بيارزش به خود ميلرزيد از حمايت اين همه «هنرمند» كذا و كذا خبري نبود، و نميپرسم چند نفر از اين جماعت سينمايي يك بار هم كه شده با يك نويسندهي دربند و جانباخته و ... همدردي كردهاند. فقط: «هنر»مند اند؟ هنرشان برايشان ارزش دارد؟ پس چرا اين همه سال يك بار هم به خاطر «سانسور» فيلمها و ايجاد اين همه مانع در راه سينماي آزاد، طومار و تجمعي در كارشان نبود؟
زمانهايست؛ در روزگاري كه پناهنده و مهاجر را با خشونت بي حد اخراج ميكنند، دانشجو را بيامكان دفاعي به زندان مياندازند ، كارگر از زور بيناني خودكشي ميكند؛ اين "هنرمند" ماست و آن هم رسانههاي بيهنر ما؛ دريغ از يك خبر راست و قابل فهم از آن چه اين روزها ميگذرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر