۱۳۸۵ شهریور ۲۵, شنبه

روز جهاني دارفور
امروز روز جهاني دارفور است. اگر اخبار درگيري‌ها در دارفور را دنبال كرده باشيد مي‌دانيد كه در جنوب سودان يك نسل‌كشي در حال وقوع است. در ايران به دلايلي كه حدس زدنش سخت نيست، همان اندك اخباري هم كه در اين مورد منتشر مي‌شود بيشتر منطبق با مواضع دولت سودان است كه خودش به نوعي يك پاي قضيه به‌ شمار مي‌آيد؛ دولت از شبهه نظاميان قوم "جنجاويد" كه از قوم "البقاره" هستند و به اخراج و كشتار اقوام ديگر دست زده‌اند حمايت ضمني مي‌كند؛ آن‌ها را مسلح ‌كرده است و در برخي مواقع در حملات‌شان عليه اقوام ديگر نيروهاي نظامي رسمي دولت سودان هم شركت كرده‌اند. مشكل عمده كه عامل درگيري‌ها بوده تمايز قوميتي عرب تبار‌ها با آفريقايي تبارها بوده است؛ تمايزي كه در روندي پيچيده به اين درگيري‌هاي خشونت‌بار انجاميده.
در هر حال يك ميليون و شش‌صد و پنجاه هزارنفر (گزارش سازمان ملل: پي‌دي‌اف) از مردم جنوب سودان از سال 2003 تاكنون در داخل سودان از مسكن خود رانده شده‌اند؛ دويست هزار نفر هم به چاد گريخته‌اند؛ آمار كشتگان از پنجاه هزار تا چهار صد و پنجاه هزار نفر متغير است، آمارهاي ديگر هم مي‌گويند كه كه حدود دويست هزار نفر كشته شده‌اند (براي آمار دقيق‌تر اين‌جا را ببينيد: پي‌دي‌اف)؛ در ميان اقوامي كه مورد تهاجم بوده‌اند آوارگي عمومي است و زنان و دختران در معرض تجاوز و شكنجه سيستماتيك بوده‌اند؛ در ميان آوارگان وبا شايع است و گرسنگي و دست‌رسي نداشتن به آب هم مشكلات عمده به‌شمار مي‌آيند...
هفت هزار نيروي حافظ صلح آفريقايي كه از سوي دولت سودان محدود بوده‌اند و در كل ناكارآمد، در حال ترك منطقه‌اند. عمرالبشير گفته كه بيست هزار نيروي بين‌المللي جايگزين را هم نخواهد پذيرفت. در حالي كه قحطي و جنگ از ابتداي بحران جاه حدود چهارصد هزار نفر را گرفته‌ است، سازمان جهاني غذا اعلام كرده كه در شرايط فعلي براي نيمي از مردم آواره دارفور تهيه حتي نيمي از غذاي مورد نياز در روز هم غير ممكن شده است. اقدام ها و واكنش‌هاي بين‌المللي هرچه بوده و با هر نيتي كه بوده تا به‌حال براي نجات اين مردم كفايت نكرده است.
من شبيه‌سازي‌هايي را كه مي‌شود در مورد سودان با مثلاً عراق يا افغانستان كرد يا نكرد به‌جا نمي‌دانم؛ مي‌شود گفت كه اين‌جا پول و نفت و منافع استراتژيك نخوابيده و براي همين است كه تا حالا اراده جهاني براي دخالت شكل نگرفته؛ مي‌شود هم گفت كه اين هم يك توطئه آمريكايي-انگليسي تازه است براي اين كه به يك جاي ديگر حمله كنند... فكر مي‌كنم كه اين استدلال‌ها براي مردمي كه آن‌جا كشته مي‌شوند بي‌معني است؛ دارفور كوزووو هم نيست تا استدلال‌هاي ژيژكي را درباره سياست قرباني‌سازي و قرباني‌نمايي را در مورد آن تعميم داد. من در آن مورد و برخي موردهاي مشابه ديگر اين استدلال را مي‌پذيرفتم؛ اين‌كه عامليت سياسي مردمي ناديده گرفته مي‌شود و آن‌ها را صرفاً قربانياني نشان مي‌دهند كه بايد نجات داده شوند و فرض هرگونه خواست و اراده سياسي درموردشان موكول به نجات يافتن آن‌ها از اين وضعيت است...
من اين تعميم را قبول ندارم چون به‌نظر مي‌آيد كه متاسفانه در اين دنياي قشنگ انساني قربانيان صرف هم مي‌توانند در موقعيت‌هايي وجود داشته باشند؛ آدم‌ها در وضعيت‌هايي هر چند براي زمان‌هاي محدود از عامليت عاري مي‌شوند و بي‌قدرت؛ نه اين‌كه عامليت سياسي‌شان را بايد يا مي‌توان ناديده گرفت، بلكه براي زماني محدود در چنان وضعيت رقت‌باري قرار گرفته‌اند و چنان از شئون فراتر از حيات زيست‌شناختي‌شان دور يا خالي شده‌اند كه هم رويكرد سياسي مسئولانه و هم رويكرد انساني به وضعيت آن‌ها
در مرتبه اول همين اقدام براي نجات را الزام مي‌كند. و البته مسلماً اقدام مرجح يك اقدام مشروع بين‌المللي است؛ اگر شكل بگيرد...
***
چيزي كه الان فكر من را مشغول مي‌كند چاره‌اي است كه در برابر چنين موقعيت‌هايي كه متاسفانه تكرار هم مي‌شوند، انديشه جهان‌گرا بايد دغدغه‌اش را داشته باشد؛ براي من اين اشاره هاليدي در اثناي جنگ لبنان مهم بود؛ و من هم مثل او فكر مي‌كنم كه دست‌كم بخش مهمي از نيروهايي كه خود را پيشرو مي‌دانند در فهم موقعيت‌هاي حساس، و يا در انتخاب هم‌پيمانان درست عمل نمي‌كنند. بگذريم، فكر كنم اينجا جاي مناسبي براي گشودن اين بحث نبود؛ بماند تا بعد.

هیچ نظری موجود نیست: