براي گريختن از خبرهاي بد لهله ميزنم. براي ديدن و خواندن چيزي كه بوي مرگ ندهد اينقدر، بوي خون و خباثت نداشته باشد چشم ميدوانم و اغلب ناكام برميگردم. بعضي وقتها اما چيزهايي پيدا ميشود كه يك دفعه خرق عادت ميكنند و بوي زنده بودن ميدهند. اين وبلاگ مادر سپيد را كه از طريق راديو زمانه پيدا كردم از همان دست است. نويسندهاش درباره نوشتههايش در اين وبلاگ ميگويد
اين وبلاگ اما بخشي است از سايت ديگري كه آقايي به نام نويد مجاهد راه انداخته. نويد مجاهد درباره سايتش نوشته
موضوع نوشتههای من مشكلات آموزشی و اجتماعی خردسالان نابيناست. من از 27 آبان سال 80 شروع یه نوشتن كردم. انگيزهام از نوشتن شناساندن خردسالان نابينا به جامعه است. بزرگترين معضل زندگی اين كودكان عدم آموزش صحيح و مناسب از طرف مراكز مسئول است كه شايسته است بيشتر به اين مشكل پرداخته شودبراي نمونه پست آخرش را ببينيد
اين وبلاگ اما بخشي است از سايت ديگري كه آقايي به نام نويد مجاهد راه انداخته. نويد مجاهد درباره سايتش نوشته
هدف من از راهاندازي اين وبسايت ايجاد امكان مطرح شدن بيشتر كساني است به نوعي داراي مشكلات جسمي هستند. من خود به علت اينكه داري معلوليت هستم و روي صندليچرخدار مينشينم، تصميم گرفتم با راهاندازي اين سايت به همه آنهايي كه به نوعي مشكل من را دارند كمكي كرده باشماگر به سايت او سر بزنيد ميتوانيد وبلاگهاي ديگري از گونه وبلاگ مادر سپيد را هم پيدا كنيد
۲ نظر:
داشتم کیهان کلهر گوش می دادم و فکر می کردم به تمام اتفاقاتی که باید میفتاد و نشد ... خیلی خستهام این روزها. دیدم بالایی... مرده شور این امیدی رو که میگی ببره. نمی فهمم این خدای متعال چرا .... نمی فهمم این امیدی رو من یه جور نقش می دونم... کاش همه دلی شاد داشتند .. حتی به امید فقط یک دقیقه. کدوم امید و زندگی؟ معلولیت و امید؟ ... من ایمانم نم کشیده .. ولی می فهمم که دلم از این امید بیشتر می گیره تا بی امیدی... قربان تو
مرسی که به ما معرفی کردیش
ارسال یک نظر