۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

افسانه‌گويي براي آدم‌هايي كه سيصد روزست گرسنه‌اند

كارگران مخابرات راه دور شيراز يازده ماه است حقوق نگرفته‌اند. يازده ماه مي‌داني يعني چه؟ يعني سيصد و سي روز هر روز كه صبح آفتابِ لعنتي طلوع مي‌كند بايد به اين فكر كني كه شكم‌ بچه‌هاي گرسنه را چطور سير كني، اين دفعه دستت را پيش چه كسي دراز كني، با لباس‌هاي پاره چه كني، جواب صاحب خانه را چه بدهي، بدهي مغازه دار سر كوچه را چه كني، درد پهلو و دندان را بدون دوا و درمان چطور تاب بياوري، چطور بچه مريضت جلو چشمت پرپر بزند و هيچ غلطي نتواني بكني.
يعني سيصد و سي شب خواب نداشته باشي. هر شب تا صبح به اين فكر كني كه فردا، اين فرداي لعنتي چرا مي‌آيد وبايد چه كارش كني. هيچ كس گوشي براي شنيدن حرفت ندارد. نه اين كه از كسي انتظار ترحم داشته باشي؛ آن‌ها كه بايد گوش كنند، آن‌ها كه پول مي‌گيرند كه به حرفت  گوش كنند، آن‌ها كه از خون و عرقت پول‌دار شدند و بايد در عوض مزدت بدهند كه بخور و نميري داشته باشي، گوش نمي‌دهند.

بعد محمود احمدي‌نژاد مي‌آيد به شيراز؛ آقا سفر استاني كرده، كه مردم دنبال ماشينش بدوند، به اطرافيانش عريضه بدهند، از او استقبال "پرشكوه" كنند تا بگويند: "رييس جمهور محبوبِ عدالت‌خواه" به به! چه قدر طرف‌دار دارد. رفته به شهر همين كارگران مخابرات راه دور كه يازده ماه است حقوق نگرفته‌اند و آن‌ها هم به همين استقبال "پرشكوه" رفته‌اند.
رفته‌اند آن‌جا تا آقاي عدالت‌خواه اگر بعد از اين همه وقت در اخبار روزنامه‌ها و سايت‌ها و بولتن‌هاي رنگ به رنگِ اين نهاد و آن نهاد خبري ازشان نديده و نشنيده، حالا خودشان را ببيند و از خودشان بشنود.
بعد آقايان نيروي انتظامي و حراست و فلان و بهمان، پارچه نوشته‌شان را كه خطاب به همين آقاست جمع كرده‌اند؛ خاطر مبارك عدالت‌پرورش را يك وقت نيازارد! عكس‌هاي سفر استاني خراب نشود يك‌وقت، استقبال پرشكوه مردمي به شِكوِه آلوده نشود. اف!

صداشان آن‌قدر بلند بوده كه به گوشش برسد. نقل‌هايي كه از جواب عدالت‌پرور به آن‌ها مي‌كنند باور نكردني است: دو تا وزير را مي‌دهم دست‌تان هر كاري خواستيد باهاشان بكنيد. باور كنيم يعني؟ چه كار كنند با وزيرهاي تو؟
به چشم‌هاي كارگران در عكس نگاه كنيد. ببينيد چطور پايين كشيدن پارچه نويس‌شان را نگاه مي‌كنند. چطور نگاه مي‌كنند كه وصف حالشان را پايين مي‌كشند تا خاطر آقاي عدالت پرور را نيازارد؛ آخر ايشان حرف‌هاي خيلي مهم‌تري از حرف آن‌ها دارد. وصف‌هاي خيلي جهاني و عالي دارد كه سخن گفتن از قرب يك سال گرسنگي اين كارگران در مقابل آن چيزي نيست. آخر او همين چند روز پيش گفته ما در ايران فقيري كه به نان شب محتاج باشد نداريم؛ اين كارگرها مگر حرفش را نشنيده‌اند!؟ اگر شنيده‌اند براي چه با آن پارچه‌ها به استقبال رفتند؟!

آقاي عدالت‌پرور در عوض ايستاده جلوي اين پانصد شكم گرسنه و چشم‌هايي كه ديگر از شرم نگاه كردن در چشم زن و بچه حالت باخته‌اند و گفته كه غرامت جنگ جهاني را از "حلقوم" انگليس بيرون  مي‌كشيم. لابد بعد قرار است پول كارگرهاي مخابرات راه‌دور شيراز را با همين غرامت بدهند؟ پول كارگران واگن سازي پارس در اراك را هم؟ پول كارگران هفت تپه را هم؟ سنندج؟ سنقر؟ سقز؟ تهران؟ همه معطل غرامت جنگ دوم جهاني هستند كه در حلقوم انگليس گير كرده لابد.
بعد، يعني دقيقاً بعد از گفتن آن سخنان درخشان در برابر صاحبان اين شكم‌هاي گرسنه، انداختن موسوي از فرهنگستان آن قدر برايش مهم بوده كه هواپيما چارتر كرده، به تهران آمده و برگشته. مي‌داني يعني حقوق چند تا از همين شكم‌هاي گرسنه؟

ديروز كارگران مخابرات راه دور به استقبال احمدي رفتند، امروز كارگران فرنخ و مه نخ و فولاد آلياژملاير تجمع كردند، فردا را باش تا كدام گرسنه‌ي عزت لگدمال شده‌ي همه چيز باخته كجا جمع شود.


آقايان حتماً بهتر از هر كس ديگري صلاح كار خود را مي‌دانند، منتهي شايد پايين كشيدن پارچه نويس كارگران حقوق نگرفته، يا اين همه خرج پول مردم و دسته بيل خريدن از شرق دور و دوربين دست اين بچه‌ها دادن كه وسط تظاهرات و تشييع جنازه و عزاداري حسين علي از مردم فيلم بگيرند، واقعاً چاره كار نباشد.
كارگراني كه به استقبال احمدي نژاد رفته بودند را كه ديگر جزء آن "دويست" نفر اغتشاشگر نمي‌شمارند، نه؟ چرا حرف اين‌ها شنيده نمي‌شود؟ پارچه نويس اين‌ مستقبلين چرا خوانده نمي‌شود؟ دست كم حرف اين‌ها را بشنويد و بخوانيد.
بشنويد و بخوانيد، شايد معلوم شود كه اين‌ها هم كه به خيابان مي‌آيند، همين "دويست تا" اغتشاشگر، "دشمن" اصلي شما نبودند. شايد معلوم شود كه كار از جاي ديگر خراب شد. شايد معلوم شود كه أعدى عدوك نفسك التي بين جنبيك.





۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

يازده ماه است حقوق نگرفته‌اند

كاركنان صنايع مخابرات راه دور شيراز (در استقبال از سفر استاني احمدي‌نژاد- 1 دي 88)

عكس‌هايي كه از عكس‌ها حذف شده‌اند


از خبر ويژه كيهان درباره مراسم تشييع آيت الله منتظري:
... گفتني است رسانه هاي بيگانه و سايت هاي ضدانقلاب با انتشار تصاويري از جمعيت تشييع كننده پيكر آيت الله منتظري و حذف پلاكاردها و تصاوير بزرگ امام و رهبري كه جمعيت براي نشان دادن علت حضور خود در مراسم تشييع به همراه آورده بودند، تلاش كردند آنها را به عنوان حامي سران فتنه جا بزنند.
به نظر من اين قضيه حذف عكس‌ها را كه كيهان مي‌گويد بايد بسيار جدي گرفت. شايد كيهان اگر به رسانه‌هاي رسمي ايران هم نگاه دقيق‌تري بيندازد، مواردي از همين دست را بيابد و آن را لازم به تذكر بداند. در واقع من با خواندن اين تذكر كيهان ياد عكس‌هاي خبرگزاري ايرنا از تظاهرات روز جمعه در اعتراض به اهانت به عكس بنيان‌گذار جمهوري اسلامي افتادم.
ابتدا اين عكس را كه ايرنا از تظاهرات مشهد منتشر كرده ببينيد (عكس 5 از 33 عكس مربوط به اين بخش):

حالا اين يكي عكس را كه از همان تظاهرات در همان روز در مشهد منتشر كرده را هم ببينيد (عكس 1 از 33 عكس در همان بخش):

تفاوت عجيبي بين اين دو عكس كه هر دو به يك تظاهرات تعلق دارند به چشم مي‌خورد: در حالي كه در عكس اولي اكثريت جمعيتي كه به چشم مي‌آيند تصاوير بنيان‌گذار جمهوري اسلامي را در دست دارند، در عكس بعدي محض نمونه هيچ تصوير مشابهي به چشم نمي‌خورد (كه نمونه تصوير بنيان‌گذار جمهوري اسلامي در عكس اول باشد). آيا توزيع عكس‌ها در ميان جمعيت تا اين اندازه ناهمگون بوده است؟ يا شايد "نفوذي‌"هاي رسانه‌هاي بيگانه در ايرنا چنين عكس‌هايي را از تصوير پايين "حذف" كرده‌اند؟
احتمال دوم البته بسيار بعيد به نظر مي‌رسد. البته شايد با توجه به اين‌كه عكس‌هاي ايرنا از مراسم خاكسپاري آيت الله منتظري هم با روايت كيهان كه در بالا آمد چندان تناسبي ندارند، نتوان اين احتمال را كاملاً مردود دانست.

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

در سوگ حسينعلي منتظري



رجال جمهوري اسلامي همه مثل هم مي‌نمودند. اشباحي از پيكره‌اي همه جاگيركه پدرت را و پدران و خواهران و برادران ديگران رادربند كرده بودند. آدم‌هايي كه لبخند و غضب‌شان به يك اندازه دلت را مي‌فشرد. اين گروه خرد و كلان‌شان چندان تفاوت نمي‌كرد. نه از اين باب كه بين‌شان تساوي برقرار بود؛ نه، بلكه از اين رو كه هيچ وقت نميفهميدي بيش‌ترين گزند را از كدام خواهي يافت؛ رييسي كه از بالا دستور مي‌داد، يا پاسداري كه در پايين راه مي‌بست. كهتر و مهتر از اين حيث "برابر" بودند.
تنها خاطره متفاوت، از آن"منتظري" بود. در يكي از ملاقات‌هاي ماهانه قزل حصار، وقتي كمتر فحش خورديم و كسي نگفت در اين سرما، يا گرما، كه "سگ از خانه بيرون نمي‌آيد شما به چه كار آمده‌ايد"؛ وقتي "پاسدارها" سعي مي‌كردند با خانواده‌ها ملايم‌تر برخورد كنند، زمزمه‌اي ميان مردم پيچيد كه: آدم‌هاي منتظري براي نظارت به زندان آمده‌اند و باعث اين تغيير رفتار شده‌اند.
در ميان خاطرات سراسر سياه آن روزها، اين يكي خيلي روشن باقيمانده است. ملاقات زندانيان سياسي ماهي يك‌بار بود؛ اگر بخت ياري مي‌كرد و به هر دليل لغو نمي‌شد. از تلفن هم خبري نبود. بچه‌ها اگر قد و سن‌شان از حدي بيش‌تر نبود، كه اين هربار موضوع مناقشه‌اي مي‌شد كه اشك به چشم كودكان زندانيان مي‌آورد، مي‌توانستند به آن سوي كابين بروند و آن چند دقيقه در آغوش زنداني‌شان باشند. ما فرزندان اين "خلاف‌كاران" از فرصت ملاقات به خوبي استفاده مي‌كرديم براي قاچاق سيگار كه هميشه مشتري‌اي در آن‌سو داشت. سيگار البته تنها چيزي بود كه خانواده خطر مي‌كرد به بچه‌ بدهد ومن يكبار در اين عمليات قاچاق دستگير و "تنبيه" شدم و تا ماهها از ملاقات آن سوي كابين محروم. تهديدهاي هرباره پاسداري كه جرم سنگينت به يادش مانده بود هم جاي خود داشت.
خاطره دخالت آدم‌هاي منتظري براي من به روشني باقي ماند، چون ملازم لغو اين محروميت بود.

بعدها يكه بودن منتظري در موضع‌گيري در برابر كشتار زندانيان سياسي در سال شصت و هفت نشان داد كه اين مرد تا چه حد آماده است در راه آن چه درست مي‌داند هزينه كند. او انقلابي‌اي بود كه به آن‌چه آرمان انساني انقلاب مي‌دانست وفادار ماند. به قول دوست عزيزي، او تجسمي شد از آن‌چه اخلاق انقلابي بايد باشد.
چشم پوشي از بالاترين مراتب قدرتي كه مي‌توانست در تصور بگنجد، و پافشاري بر "حق" به قيمت هر هزينه‌اي كه ممكن بود بر خود و خانواده‌اش تحميل شود، از اين انسان شخصيتي يگانه در تاريخ ساخت.
اگر به خاستگاه، پايگاه اجتماعي، طبقه، آموزه‌ها و هر آن‌چه كه قرار بود منتظري را "متعين" كند بنگريم، مي‌بينيم كه  او با اكثر كساني كه خيلي از ما چشم ديدن‌شان را نداريم در اين‌ها يك‌سان بود.
اما منتظري ممتاز شد، چون نشان داد كه يك انسان چقدر مي‌تواند در بند "گذشته‌ها" نماند وبا فرارفتن از چنين تعين‌هايي "انسان" باشد و انسان "بشود".

يادش گرامي.

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

تاييد قتل بر اثر شكنجه در كهريزك

براي ثبت در تاريخ:
سازمان قضایی نیروهای مسلح در اطلاعیه ای کشته شدن 3 نفر از دستگیر شدگان در بازداشتگاه کهریزک را قتل عمد به دلیل ضرب و جرح اعلام کرد و از مجرم شناخته شدن 12 نفر از متهمان پرونده کهریزک خبر داد.
به گزارش خبرگزاری مهر، در اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح در خصوص پرونده کهریزک به جان باختن 3 نفر از بازداشت شدگان در این بازداشتگاه اشاره شده و آمده است پزشکی قانونی در نظریه خود ضمن رد فوت نامبردگان به لحاظ ابتلا به بیماری مننژیت با تایید آثار متعدد ضرب و جرح بر روی اجساد، علت درگذشت متوفیان را مجموع صدمات وارده اعلام نمود.
از خبرگزاري مهر. (متن كامل اطلاعيه را در ايلنا بخوانيد).
الان شمار قربانيان را 3 نفر اعلام كرده‌اند.تا ببينيم متهمان چه كساني خواهند بود و اتهام و نتيجه چه خواهد بود.
حرف‌هاي آقايان درباره كهريزك و ساير جاها هنوز در يادمان هست، نيست؟

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

ساسان آقایی

اين در بخش نظرهاي پست قبلي آمده كه به دليل اهميتش اين‌جا دوباره مي‌آورم:
ساسان آقایی روزنامه‌نگار و وبلاگ نویسی که در طول ماه‌های گذشته بارها از طرف ماموران امنیتی تهدید و احضار شده بود، ظهر یکشنبه یکم آذر بازداشت شد. وی از هم کاران روزنامه‌های «اعتماد»، «اعتماد ملی»، «توسعه»، «مردم‌سالاری»، و «فرهیختگان» بود.
ساسان آقایی ماه گذشته به دفتر پی‌گیری در چهارراه ولی‌عصر احضار شده بود و پس از حضور در آن‌جا مورد بازجویی قرار گرفته بود. از محل نگه‌داری و وضعیت وی و هم‌چنین اتهامات این روزنامه‌نگار تا این لحظه خبری در دست نیست .
امضای نامه 293 نفر ازروزنامه نگاران و فعالان سیاسی و اجتماعی به مراجع تقلید می‌تواند علت اصلی این دستگیری بوده باشد
از همهٔ کسانی‌ که قلب‌شان برای سرزمین ایران و مردم ایران می‌‌طپد خواهشمندیم ساسان عزیز این روزنامه نگار آزاده را تنها نگذارند.
امضای یکایک شما امید و دل‌گرمی‌ ساسان است در شب‌های تار و دیوار‌های سرد سلول انفرادی
http://www.gopetition.co.uk/online/32458.html
 sos-sasan.blogfa.com
با تشكر از دوست پيغام‌گذار و با اميد آزادي هرچه زودتر ساسان آقايي.

براي آزادي محمد پورعبداله

 محمد پور عبداله یکی از دانشجویان زندانیست که از طرف شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی، به دلیل شرکت در تجمع دانشجویی در روز ۱۶ آذر سال ۱۳۸۶، به اتهام اجتماع و اقدام بر ضد امنیت داخلی و همچنین تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است. محکومیت محمد پورعبداله به دلیل شرکت در تجمع روز دانشجوی دو سال پیش، دو روز پس از آن ابلاغ شده است که گروه بزرگی از دانشجویان معترض دولت در تجمع های مشابهی در دانشگاه های سراسر ایران شرکت کردند و عده ای از آنها بازداشت شدند.محمد پورعبداله ابتدا در بهمن ماه سال ۱۳۸۶ بازداشت، اما با سپردن وثیقه آزاد شد.او دوباره در بهمن ماه سال ۱۳۸۷ بازداشت شد و تا کنون در بازداشت به سر می برد.وی تا به حال از اتهام "عضویت در گروههای مخالف نظام" و "گروههای تشکیل شده با هدف اقدام علیه امنیت ملی" تبرئه شده و تنها به اتهام شرکت در تجمع دانشجویی به مناسبت 16 آذر با این حکم سنگین مواجه شده است.این حکم در حالیست که بر اساس اصل 27 قانون اساسی هر کسی حق دارد در تجمع و راهپیمائی شرکت کند.
اين بخشي از بيانيه عفو بين‌الملل در مورد محمد پورعبداله است. اين بيانيه در زماني منتشر شده كه چند روز به مهلت درخواست تجديد نظر به حكم او باقيمانده است. وكلا و خانواده پورعبداله اميدوارند كه بتوان از اين مهلت استفاده كرد و با درخواست تجديد نظر زمينه لغو حكم و آزادي او  را فراهم كرد. بياينه عفو بين الملل در وبلاگي كه خانواده محمد پورعبداله براي پي‌گيري اخبار او درست كرده‌اند آمده است.
وبلاگ را ببينيد؛ علاوه بر اخبار مربوط به محمد، لينك دادخواستي براي آزادي او هم آن‌جا هست كه مي‌توانيد در صورت تمايل امضا كنيد.

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

سعید زینالی؛ ده سال بي‌خبري



اكرم زينالي، مادر سعيد زينالي يكي از مادراني است كه از ده سال پيش هيچ خبري از فرزندش ندارد. مادرش سعيد هنوز در پي خبري از اوست. دوستان لينك نوشته اين مادر دروبلاگ مادران عزادار را فرستاده‌اند "براي پي‌گيري و اطلاع‌رساني":
پسرم ، سعید زینالی متولد 1356 ترم آخر رشته کامپیوتر بود . صبح روز 23 تیرماه 1378 دوست و همکلاسی‌اش شهرام چراغی زنجانی زنگ در منزل ما را زد و سعید را خواست، ماموران امنیتی با شهرام بودند، شهرام دستگیر شده بود، آن‌ها سعید و شهرام را با خود بردند و امروز بیش از ده سال و نیم است که من و همسرم آواره و سرگردان به تمام نهادهایی که باید پاسخگو باشند مراجعه کرده‌ایم ولی هیچ‌کس پاسخ‌گو نیست و من هیچ خبری از او ندارم. حتی یک تلفن، یک ملاقات، یک نامه ...هیچ .
فقط شنیدم احمد باطبی گفته صدای سعید را هنگام بازجویی شناخته و اسم سعید در لیست دانشجویان دستگیر شده دانشگاه تهران بود فقط همین!
[...] در تمام این مدت ده سال و نیم به همه جا مراجعه کرده ام از بیت رهبری گرفته تا وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، نیروی انتظامی، دادگاه انقلاب، وزارت کشور، مجلس، قوه قضائیه، دادستانی و انجمن‌های مختلف، حتی به نماینده سازمان ملل در تهران ولی هیچ‌کس تا کنون به داد من نرسیده که حداقل بگوید پسرم زنده است یا نه!
آیا من مادر حق ندارم بدانم فرزندم کجاست؟ چقدر طاقت بیاورم! دیگر صبرم لبریز شده، هر بلایی سر پسر من آورده‌اید حداقل بگویید مزارش کجاست؟ [...]
متن كامل را اين‌جا بخوانيد.

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

مجيد توكلي و آن تصاوير

يك - مجيد توكلي، خود را از جنوب ايران به دانشگاه اميركبير رساند تا در روز دانشجو سخن‌راني كند. مجيد با آن سابقه زندان و همه آن‌چه بر او و دوستانش رفته بود و همه خطرهايي كه تهديدش مي‌كرد، آمد تا در روز خودش در جايي كه خانه‌اش بود با دانشجوياني مانند خود حرف بزند.
او را پس از خروج از دانشگاهش دستگير كردند. بعد، خبرگزاري فارس عكس‌هايش را با چادر و مقنعه منتشر كرد و با ادبياتي مهوع نوشت كه مجيد مردانگي نداشته و از ترس خواسته با لباس زنانه فرار كند (به كجا؟؟). فرداي آن روز صفار هرندي با اشاره به همين شاهكار فارس و دوستان، خطاب به دانشجويان گفت "بالادستی‌های شما، همان کسانی که به شما خط می‌دهند، روز گذشته برای فرار چادر زنانه به سرکرده بودند."
 به اين‌ها چه مي‌توان گفت؟ اين آدم‌ها با نشان دادن عكس مجيد در لباس زنانه مي‌خواهند او را پيش چه كسي تحقير كنند؟ آيا نشنيده‌اند كه دانشجويان برابري زن و مرد را فرياد مي‌كنند؟  نفهميده‌اند كه زنان فخر اين جنبش‌اند؟ عكس‌هاي ترانه موسوي را در شانزده آذر در دست دانشجويان نديده‌اند؟
گيرم كه همه اين‌ها را نمي‌فهمند. گيرم كه نمي‌فهمند در اين چند ماه، بسياري از ما كه زن نبوديم، به هم‌قدم شدن با زنان - با چادر و بي‌‌چادري  - افتخار كرديم. گيرم همه اين‌ها را يا نمي‌دانند يا مي‌دانند و همين‌ چيزها را مي‌خواهند هدف بگيرند؛ و يا شايد اصلاً مخاطب ما نيستيم، مخاطب ياران خودشان هستند كه قرار است با اين شاهكار "روحيه" بگيرند.

شايد. اما آيا نمي‌فهمند كه اين‌گونه عيان كردن زن ستيزي‌شان چه پيامدي مي‌تواند داشته باشد؟ نمي‌دانند كه تحقير لباس زنانه و مشخص‌تر گفتن اين‌كه "چادر زنانه" پوشيدن نشانه ترس است، تحقير زناني كه با آن‌ها به دانشگاه مي‌آيند هم هست؟
آيا نمي‌فهمند بار كردن اين زن ستيزي بر "چادر" چه معني دارد؟ نمي‌فهمند تحقير مجيد به خاطر اين كه مدعي‌اند "با چادر فرار كرده" عيان مي‌كند كه به آن‌چه در تمام اين سال‌ها "حجاب برتر" مي‌خواندند، چه نظري دارند؟
يا اين‌كه مي‌دانند، و باكي‌شان نيست؟ مي‌دانند و از بابت اين‌كه به زنان همراه‌شان بگويند كه به آنان چگونه نگاه مي‌كنند هم پروايي ندارند؟ واقعاً اين ارباب رسانه كه صفار هرندي از ميان‌شان "وزير" بوده، اين‌ها را نمي‌فهمند؟


دو - عصر روز 16 آذر مي‌خواستيم بدانيم تدارك برادران براي حضورشان در دانشگاه تهران چگونه در سيما بازتاب پيدا مي‌كند - حضوري كه حكماً از حضورمجيد توكليِ بي محافظ كه كسي هم اتوبوسي برايش نفرستاده بود بي‌باكانه‌تر بود. اما چيزي كه ديديم، از نمايش اين حضور بسيار فراتر بود. بايد اعتراف كنم كه هنوز هم از ديدن برنامه "بيست و سي" عصر 16 آذر مبهوتم. هنوز هم نمي‌توانم درك كنم با كدام "عقل"ي صحنه عكس پاره بنيان‌گذار جمهوري اسلامي را در اين برنامه و بخش‌هاي بعدي خبرشان گنجاندند.

هر چه فكر مي‌كنم نمي‌فهمم كه پخش چنين صحنه‌اي قرار بود چه فايده‌اي براي "نظام" داشته باشد كه از ضررش  بيش‌تر بود؟ حالا هم حتماً فايده حاصل شده و حريف بدنام و كار تمام؟ اصلاً لازم نيست وارد اين بحث بشويم كه واقعيت ماجرايي كه تنها شاهدش دوربين‌هاي سيما بودند، آن هم پس از وقوع، چه مي‌توانست باشد.

ظاهراً ما با جماعتي طرف هستيم كه همه اتفاقات شش ماه گذشته را به حساب رسانه‌هاي "بيگانه" مي‌گذارند، همه چيز را تبليغ و بزرگ‌نمايي مي‌خوانند، و در عين اين كه به صد زبان خودشان را در شناخت "رسانه" عالم كل نشان مي‌دهند زمان عمل برپايه اين "معرفت" كه مي‌رسد اين گونه "تبليغ" مي‌كنند.

آيا اين عقول كلِ رسانه شناس نمي‌دانند و نمي‌فهمند كه نشان دادنِ چنين تصويري از "سيماي جمهوري اسلامي" چه معنايي و چه بار نماديني دارد؟

سه - اگر استعاره‌اي براي اين رفتار بتوان آورد، شايد بشود گفت كه نشان دادن آن عكس پاره - كار هر كسي كه بود- به اين مي‌مانست كه فرد مسلحي براي اين كه نشان دهد به او حمله شده با "ژ 3" به پاي خودش شليك كند تا جراحت را گردن دشمن بيندازد. شايد با اين كار به "مقصود" هم برسد؛ اما بعد بر چه پايي مي‌خواهد بايستد؟

چرا كسي بايد اين‌گونه به پا و پايه‌ي خودش شليك ‌كند؟ شايد فكر مي كند پاي خودش نيست؟ يا شايد فكر مي‌كند روي پايه‌ي ديگر ايستاده؟

 كسي كه براي تحقير كردن دانشجويي بيست و چند ساله، نماد سي ساله حجاب و عفاف نظام خود را در معرض حراج مي‌گذارد، كسي كه براي بدنام كردنِ مخالفانش، باكي ندارد از اين‌كه از  بزرگ‌ترين و اصلي‌ترين نمادِ نظامش هم مايه بگذارد، هر چه نداشته باشد، حكماً اعتماد به نفسي بي‌حد دارد.
اعتماد به نفس، البته امري ذهني است. نتيجه عيني عمل بر "پايه" اين ذهنيت در اين مدت عيان است.

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

گلشيري بر مزار مختاري


دوستم دولت‌آبادي گفت "هوالباقي". تمام اين مدت به اين تعبير زيبا نگاه مي‌كردم، فكر مي‌كردم، چهره محمد مختاري را هم كه ديدم، يادم آمد؛ هوالباقي. از سويي خوب، خداي مهربان باقي است. و من فكر مي‌كنم محمد مختاري هم باقي خواهد ماند.
محمد مختاري مثل من عضو كانونِ نويسندگان ايران بود. در تمام اين سال‌ها تلاش كرديم كه كانون نويسندگان تشكيل بشود. متاسفانه آن‌قدر عزا بر سر ما ريخته‌اند كه فرصت زاري كردن نداريم.
پيام، دقيق به ما رسيده است: "خفه مي‌كنيم". ما هم حاضريم! مگر قرار نيست براي جامعه مدني، براي آزاديِ بيان قرباني بدهيم؟ حاضريم! من شرمنده‌ي سياوش، سهراب، مريم، نازنين، سيما هستم كه چرا مرا به خاك نسپردند. نوبت من بود!
به هر صورت... مي‌خواهيم از مقامات: كه به زودي قاتلان، شب‌زدگان، مرتجعان را دستگير كنند.
[در اين‌جا دستش را بالا مي‌برد و به جمعيت سوگواران مي‌گويد "شعار ندهيد!"]
خداوند باقي‌ست؛ خداوندِ پاك، خداوندِ زيبا، خداوندِ سخن‌ گفتن، پچپچه. خداوندِ خشم، خداوند نيست! شيطان است! شيطان است كه دوستان ما را خفه كرده است. پيام آشكار است. ما از خدا هم مي‌خواهيم كه انتقام ما را از شب‌زدگان بگيرد.
ببخشيد...
قبل از سالگرد فروهرها بود كه دوستي ويديوي خطابه گلشيري در مراسم خاكسپاري محمد مختاري را فرستاد. سخن‌راني گلشيري دو دقيقه بيش‌تر نيست، اما همين دو دقيقه چنان با قوت است كه هنوز هم همه حس و حال آن‌روزها را دوباره زنده مي‌كند. ويديوي سخن‌راني گلشيري را به هم‌راه سخن‌راني‌هاي ديگران در سايت مختاري مي‌توانيد ببينيد.