به فريادي خراشنده
بر بامِ ظلمتِ بيمار
كودكي
----- تكبير ميگويد
گرسنه روسبيئي
------------ ميگريد
آلوده دامني
از پيروزي بردگانِ دلير
------------------ سخن ميگويد
*
لُجِّهي قطران و قير
بيكرانه نيست
---------- سنگين گذر است.
روز اما پايدار نماند نيز
كه خورشيد
-------- چراغ گذرگاهِ ظلماتي ديگر است:
بر بامِ ظلمتِ بيمار
آن كه كسوف را تكبير ميكشد
نوزادي بيسر است.
و زمزمهيِ ما
هرگز آخرين سرود نيست
هرچند بارها
دعايِ پيش از مرگ بوده است.
بر بامِ ظلمتِ بيمار
كودكي
----- تكبير ميگويد
گرسنه روسبيئي
------------ ميگريد
آلوده دامني
از پيروزي بردگانِ دلير
------------------ سخن ميگويد
*
لُجِّهي قطران و قير
بيكرانه نيست
---------- سنگين گذر است.
روز اما پايدار نماند نيز
كه خورشيد
-------- چراغ گذرگاهِ ظلماتي ديگر است:
بر بامِ ظلمتِ بيمار
آن كه كسوف را تكبير ميكشد
نوزادي بيسر است.
و زمزمهيِ ما
هرگز آخرين سرود نيست
هرچند بارها
دعايِ پيش از مرگ بوده است.
شاملو، 8 مهر 1363، از مجموعه مدايح بيصله
۵ نظر:
بند آخرش شاهکاره. درضمن "سنگین گذر" باید باشه نه "سنگین گداز".
آره بند آخر عاليست.
نسخه من (انتشارات زمانه، 1379، ص 76) نوشته "سنگين گذر". بايد ببينم جاي ديگر چطور آمده. ممنون
به بهنام:
آقا من به نظرم كور شدهام. يعني از رو خواندهام دوبار و نفهميدم كه اشتباه نوشتهام...
بيربط به مضمون:
شعر را قبلا نديده بودم, فكر كردم خودتان گفتيد, به بند آخر كه رسيدم ديگر داشتم برايت كف ميزدم كه ديدم نام شاعر پايش خورده ... فقط از اين جهت گفتم كه اصالت يك شعر حتي خيلي وقتها بدون ابهت شاعرش پيداست
دور از جانتان. شاملو البته در معدودی شعرهایش پس از سالها کلماتی را جابجا کرده اما در اینجا چون با "سنگین گذر" و "دیگر" و "بی سر" قافیه پردازی کرده، این مورد منتفی است. درضمن "سنگین گذر" با معنای شعر هم مطابقت بیشتری دارد.
ارسال یک نظر