[اين يادداشت از دوستم انوش گنجيپور است كه براي انتشار در اختيار من قرار داده]
از اواسط سالهاي اصلاحات، دقيقتر از دورهي دوم رياست جمهوري خاتمي، حاكميت، به هزار و يك دليل، از ويژگيهاي شخصيِ شخصِ شاه سلطان حسين گرفته تا بيكفايتي و البته بيصداقتي و سودجويي – بگوييد پولجويي- كارگزاران اصلاحطلبي از يك سو و از سوي ديگر قبضهي كليهي سازوكارها و ابزار اعمال زور ، حاكميتي كه از دوم خرداد به خود لرزيده بود، كار نظام سياست را به جايي كشاند كه منبعد انتخابات، هر انتخاباتي، نتواند «چيزي» را تغيير دهد. در مقابل اصلاحطلبي، چه كارگزارانش و چه اصلاحطلبان واقعي – آحاد مردم – در انتخابات مجلس هفتم و خاصه رياست جمهوري نهم هر چه در توان داشتند كردند تا حداقل امكان تحرك در اين عرصه را براي خود حفظ كنند. كه اگر تغيير به وسيلهي انتخابات ميسر نيست، دست كم آن را به مانعي ايضاحي بر سر راه غصب صحنهي راستين سياست و امحاي آن بدل كنند. البته نشد.
آن محكمكاري حكومتي به طريق اولي شامل اين انتخاب و نامزدهايش ميشده است؛ ميبايستي ميشد. منتها حساب يك چيز نشده يا اگر شده، اشتباهي: حساب مردم. روزهايي كه گذشت خوب نشان دادهاند كه امكانِ بيان گزارهي «هيچ چيز سياسي نيست» خود به خود مؤيد امكان نقيض خويش است: «هر چيزي سياسيست»؛ و بر عكس. انتخابات كه جاي خود.
وقتي كار عرصهي سياست در ايران به جايي كشيده كه ديگر هيچ نمايندهاي، ولو بر حق، ياراي عوض كردن چيزي، يا به عبارتي خفيفتر رسيدگي به مطالبات مردم، را ندارد، تنها دخالت مستقيم مردم است كه ميتواند عرصهي اين سياست را بكل عوض و جايي براي تغيير باز كند. روشن بگوييم، اگر دخالت بيواسطهي مردم در سياست شرط امكان تغيير راديكالِ عرصهي سياست است، كه هست، در وضعيت خاص فعلي اصلاً شرط امكان هر نوع تغييريست. انتخابات اين دوره، چون كه بزنگاهي شده يگانه براي همين به صحنه آمدن و دخالت بيواسطهي مردم، آن هم درست وقتي «قرار» نبوده، به آن لحظهي سياسياي بدل گشته كه بين قبل و و بعد خود گسستي اساسي ايجاد ميكند. تومار گذشته را ميپيچد و خواب آينده ميبيند. نكته اين كه، جايي براي «تصويب» برنامهاي كارشناسيشده براي آينده و يا حتا پيشگويي آن نيست: كار با خواب است به همان نشان كه در خواب به جاي سر انسان ميشود ويرگول بنشيند.
از اين منظر راي دادن در صورتي كنش سياسي ما خواهد بود كه صريحاً رأي به تداوم اين دخالت و حضور سياسي مردم باشد. اينجاست كه حساب كار با او كه ميخواهد مردم رأيش بدهند و بعد برگردند سر كار و زندگي خودشان، برگردند همان جا كه بودند، و خيالشان راحت باشد كه اگر مشكلي برايشان پيش آمد او نامه مينويسد، پادرمياني ميكند و ريش گرو ميگذارد، سوا ميشود. اين كدخدامنشي در مورد خواستههاي مردم را بگذاريم كنار وعده و وعيدهايي كه به هيچ صراطي نميگنجند در نظام صلبي كه كروبي ميميرد براي ريشسفيد بودنش؛ و به نوع غريبي ميرسيم از عوامفريبي: آن جرياني كه كروبي از فرداي انتخابات نهم مدام به نام تندرو لعن و افشايش كرده، حالا حق دارد همان خواستهها و بيشترش را حتا با همان سخنگويان سابق داشته باشد، سهل است آنها و شعارهايشان ميشوند ويترين كروبي، منتها به اين شرط كه بگذارند كروبي با مذاكره ماجرا را ختم به خير كند. عوام فقط فقرايي نيستند كه به چيزكي كه قاتق نانشان بشود دل ميبندند. عوام ميتواند از طبقهي ديگري باشد. و طبقه كه عوض شد، قاتق نان عوام «فرهنگي» هم ميتواند باشد. عوامفريب، فقط احمدي نژاد نيست.
در خيابان بودن آنهايي كه اسم كروبي را فرياد ميزنند، با منطق كروبي جور در نميآيد اگر اين «بودن» جايي خارج از قاب عكس كروبي با هواداران باشد، چون اصلاً جز از اين دليلي ندارد كه بيرون باشند؛ بيرون از لاك خودشان. براي همين آنها كه شب و روز در خياباناند، ولو به اسم كروبي، خارج از منطق كروبياند. منطق بگوييم براي اين كه انتخاب اصلي، انتخاب يك فرد، انتخاب اصلح به قول آنها و پاكتر به قول ما، انتخاب كسي كه نه شائبهي همراهياش با جنايات 67 باشد و نه همدستياش در بگير و ببند آن سالها، نيست. نه كه اين مهم نباشد.خيلي مهم است. منتها درجا زدن در اين دلواپسي، دلواپسي بحق، نديدن آن سويهايست كه سبب رفع انواع دغدغههاي فردي، خاص و به خودي خود غير سياسي، در انتخاب سياسي ميشود. والا مير حسين موسوي بايد روزي، هر چه زودتر، دربارهي سركوب و كشتار دوران صدارتش روشن پاسخ دهد. اين كه او هم هر جا از پاسخ عاجز باشد بازي خاتمي را در بياورد و از تفكيك قوا دم بزند، احتمالاً همين سيل سبز به او فهمانده كه جاي جواب را نميگيرد. حتما فهميده كه رأي به او، رأي به سركوب آن سالها نيست؛ فهميده كه رأي به موسوي، رأي به محتسبيِ محتشميپور نسيت. اگر نفهميده زودا كه منطقِ او به او بفهماند. همين منطق است كه خود خاتمي را هم از جلدي كه تا به حال درش بوده، از هويتي كه تا پيش از اين داشته كنده، او را به خاتمي ديگري مبدل كرده.
در يك كلام رأي به موسوي، رأي به منطقيست كه به اسم او شده. نه رأي به كارگزاراني كه به هر حال از و در همان نظام كذا دورش را گرفتهاند: از اصلاحاتچيهايي كه قند پول و قدرت در دلشان آب ميكنند تا دشمنان قسم خوردهي اصلاحات كه فقط به حكم اين كه احمدينژاد سهمشان را نداده از درِ دوستي با خيل مردم در آمدهاند: رأي دادن به موسوي، اگر به منطق موج سبز باشد، رفتن به راهي نيست كه لاريجاني جلوي پاي اصلاحات ميگذارد، و نه افتادن در دام آن مزدور رسانهاي كه تنها در عرض چند ماه ميتواند از دروغزني و خبرسازي در جام جم و بعد همشهري بر ضد همين مردم و اصلاحات، برسد به خبر آنلاين و دروغزني اين بار براي اصلاحات.
موسوي فقط در صورتي ميتواند كاري از پيش ببرد كه به منطق خودش وفادار باشد. احقاق حق مردم - حق مردم عبارت از برابري مطلق است و لاغير- براي موسوي ميسر نخواهد بود الا به زور خود مردم. و زور مردم حضور داشتن آنهاست. به اين لحاظ، گرفتن حق مردم گرسنه با تكيه بر حضور خود آنها عين سياست است.
دوست من علي معظمي در يادداشتي نوشته كه اين حضور مردم در خيابان فقط جنبهاي سلبي دارد، يعني همه ميدانند كه احمدي نژاد را نميخواهند؛ منتها هيچ جنبهي ايجابياي در آن نيست. او درست ميگويد: جنبهي ايجابياي وجود ندارد، درست به اين خاطر كه امر ايجابي مسلم و تقليلناپذير نفس «حضور» داشتن آنهاست؛ چه چيزي ايجابيتر از مردمي كه اين بار از دل تصاوير حضورشان در سخنراني آن و درسفرهاي استاني اين بيرون جهيدهاند تا واقعاً حضور داشته باشند، تا نه در عكسهاي نماي دور كه واقعاً «باشند». نفسِ اين بودن تا همين حالا هم چيزي، چيزهايي، را تغيير داده. مثال، مصلاييست كه قرار بود مصلاي پس از 18تير باشد و تنها دليلي كه حتا تريبونش هم به احمدينژاد دست نداد، زنجيرهي سبز مردمي بود كه «سر راه» مصلا بودند. دوست ديگر نادر فتورهچي به بيهويتي تودههايي شك كرده كه با نواري سبز خودشان را داخل ماجرا ميكنند. موج اگر موج باشد هويت را با خود از جايي غير از آن نميآورند، هويت را درونش پيدا ميكنند. هويتشان بند سبزيست كه با موج سبز يكيشان ميكند.
اين انتخابات مطلقاً سياسيست دقيقاً بدان جهت كه رفتنِ فردا پاي صندوق رأي، نقطهي پايان حضور مردم نيست. به خلاف دوم خرداد، رخدادِ سياست مساوي رأي ريخته به صندوقها نيست. براي هر رخدادي منطق خاص خودش. رأي دادنِ اينبارِ ما نقطهي مركزي موج مدوريست با شعاع نامشخص. رأي دادن به تدوام حضور مستقيم مردم است در عرصهي سياست، رأي دادن است به تداوم موج سبز.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر