دوستي به حرفهاي خاتمي و موسوي در همايش موج سوم اشاره كرده و مينويسد:
در دولت او هم هيچ آزاري از طرف مسئولان دولتي به كسي نرسيد. خاتونآباد هم قريهاي بود در عراق عرب.
آقاي موسوي هم در دورهاي كه ما در دهه 60 از امنيتمان لذت ميبرديم، داشت سعي ميكرد كه يك وقت بيهوا از گرسنگي نميريم. خب رييس دولت بودن خصوصاً در آن سالها كار سختي بود، و نميشود انتظار داشت كه ايشان به چيزهاي ديگري غير از گرسنگي ملت كه ممكن بود خداي نكرده در ضمن برخورداري از همه حقوق و آزاديها رخ دهد، التفات كنند.
حالا البته انتخابات است و ميشود به اين مسايل توجه كرد و مثلاً خواستار "گردش آزاد اطلاعات" شد. البته باز هم از يك نامزد انتخابات كه سرش خيلي شلوغ است و هنوز هم به جايي نرسيده نبايد توقع داشت كه "در راستاي" همين گردش آزاد اطلاعات پرسشي در مورد شمار بازداشتشدگان اول ماه مه مطرح كنند؛ مثلاً "آخرش چند نفر از پارك لاله به كجا منتقل شدهاند؟"
تازه اصلاً معلوم نيست چنين پرسشهايي مصداق گردش آزاد اطلاعات باشند. بعد هم ايشان بالاخره قبلش كار خودش را كرده و به مناسبت روز كارگر پيغام داده و در مورد اهميت تشكلهاي كارگري حرف زده.
آقاي كروبي هم كه ديگر ماشاء الله قهرمان ملي در زمينه افشاگري و حقوق بشر هستند. از سعيدي سيرجاني هم اسم ميبرند. البته من فكر ميكنم ايشان متولد اواخر دهه هفتاد هستند و در زماني كه سعيدي سيرجاني داشت متنبه ميشد، هنوز در عرصه وجود نبودند كه همان موقع پيگير حقوق فرضي او باشند. بعداً اين چيزها را در مطالعاتشان خواندهاند و براي روشن شدن حقايق و نشان دادن سوادشان اين پرسشها را مطرح كردهاند.
سوابق يكي دو سال اخير آقاي كروبي هم در زمينه اصلاحطلبي و از همين قبيل كاملاً روشن است. و اين ديگر مشهور خاص و عام است كه پيگيري حقوق همگان براي آقاي كروبي در عمل، همواره بسيار مهم بوده است.
همه افاضات اين عزيزان البته منبعث از فطرت شريفشان است و لزوماً ربطي به شركتشان در انتخابات ندارد. به همين دليل هم نميشود اينها را به حساب فعاليت انتخاباتي گذاشت. هر چند كه در آخر اين بزرگواران براي نجات ميهن و هموطنان عزيز به عرصه آمدهاند.
اما اينهمه فداكاري و صداقت اگر بينتيجه بماند آدم احساس ناكاميميكند. خصوصاً كه آخرش معلوم شود دليل اين ناكامي توسل بيش از حد به همين صداقت و عدم استفاده از رويكردهاي تبليغاتي معهود بوده است.
به همين دليل من خيلي فكر كردم و به نتيجهاي رسيدم كه الان ميتوانم به عنوان يك توصيه انتخاباتي در اختيار اين عزيزان بگذارم:
حالا كه همه شما آقايان پاك و پاكيزه و اسوه صداقت، مجبور شدهايد به خاطر نجات ما بيچارگان وارد عرصه خطير انتخابات شويد، ميخواهم به عنوان يك راي دهنده بالقوه بهتان پيشنهادي بكنم؛ يك پيشنهادسياسي براي اين كه راي بياوريد.
ميدانم كه شما كه همگي احمدينژاد را مظهر عدم صداقت ميدانيد و از تصور يك فرد ناصادق بر مصدر امور اندوهگين هستيد. اما به خاطر امر خطيرِ نجاتِ ما، بياييد و خودتان دستكم يكبار هم كه شده براي راي آوردن اين صداقت هميشگيتان را كنار بگذاريد و دروغ بگوييد!
بله! به دروغ بگوييد كه "شرمندهايم". بگوييد "براي كارهايي كه در گذشته كردهايم و حرفهايي كه زدهايم، انديشناكيم". شايد اين دروغ و اين ابراز پشيماني سنتشكنانه در دل مردم اثر كند و راي آور شود. بالاخره مشهور است كه ايرانيان طرفدار مظلوم هستند.
ابراز پشيماني، حتي اگر موردي هم نداشته باشد، وجهه مظلومانهاي براي انسان ايجاد ميكند. از اين ابراز شرمندگي به دروغ هم زياد نگران نباشيد. بالاخره در راه نجات ما بايد خيلي كارها بكنيد كه بهطور معمول نميكنيد. اميدواريم سنگيني بار به عهده گرفتن اين نقش منجيانه، معصيت آن دروغ را بزدايد. آمين.
خيلي جالبه. اينها جوري اين حرفها را ميزنند كه انگار نه انگار خودشان سالها رييس دولت بودهاند در اين مملكت. كسي نداند فكر ميكند هر دو از رهبران مخالف حكومت بودهاند تا حالا. طوري از تهديد و عدم امنيت ودرست استفاده نكردن از امكانات و بد بودن اوضاع حرف ميزنند كه انگار اين "چيزهاي بد بد" براي اولين بار طي چهار سال گذشته در اين كشور ديده شده...حتماً همينطور است. اين چيزها مخصوص چهار سال اخير بوده و آقاي خاتمي هم در زمان زمام دارياش همان نوادر اتفاقات بد خلاف عادت را هم برنتابيد. وقتي ماجراي كوي دانشگاه پيش آمد هم، اين من بودم كه تا يك ماه دهنم را باز نكردم و چيزي نگفتم. اتفاقاتي كه قبل از رياست جمهوري ايشان افتاد هم خب مسلماً همانطور كه آقاي تاجزاده برايمان استدلال كردهاند به حضرت ايشان ربطي نداشته.
در دولت او هم هيچ آزاري از طرف مسئولان دولتي به كسي نرسيد. خاتونآباد هم قريهاي بود در عراق عرب.
آقاي موسوي هم در دورهاي كه ما در دهه 60 از امنيتمان لذت ميبرديم، داشت سعي ميكرد كه يك وقت بيهوا از گرسنگي نميريم. خب رييس دولت بودن خصوصاً در آن سالها كار سختي بود، و نميشود انتظار داشت كه ايشان به چيزهاي ديگري غير از گرسنگي ملت كه ممكن بود خداي نكرده در ضمن برخورداري از همه حقوق و آزاديها رخ دهد، التفات كنند.
حالا البته انتخابات است و ميشود به اين مسايل توجه كرد و مثلاً خواستار "گردش آزاد اطلاعات" شد. البته باز هم از يك نامزد انتخابات كه سرش خيلي شلوغ است و هنوز هم به جايي نرسيده نبايد توقع داشت كه "در راستاي" همين گردش آزاد اطلاعات پرسشي در مورد شمار بازداشتشدگان اول ماه مه مطرح كنند؛ مثلاً "آخرش چند نفر از پارك لاله به كجا منتقل شدهاند؟"
تازه اصلاً معلوم نيست چنين پرسشهايي مصداق گردش آزاد اطلاعات باشند. بعد هم ايشان بالاخره قبلش كار خودش را كرده و به مناسبت روز كارگر پيغام داده و در مورد اهميت تشكلهاي كارگري حرف زده.
آقاي كروبي هم كه ديگر ماشاء الله قهرمان ملي در زمينه افشاگري و حقوق بشر هستند. از سعيدي سيرجاني هم اسم ميبرند. البته من فكر ميكنم ايشان متولد اواخر دهه هفتاد هستند و در زماني كه سعيدي سيرجاني داشت متنبه ميشد، هنوز در عرصه وجود نبودند كه همان موقع پيگير حقوق فرضي او باشند. بعداً اين چيزها را در مطالعاتشان خواندهاند و براي روشن شدن حقايق و نشان دادن سوادشان اين پرسشها را مطرح كردهاند.
سوابق يكي دو سال اخير آقاي كروبي هم در زمينه اصلاحطلبي و از همين قبيل كاملاً روشن است. و اين ديگر مشهور خاص و عام است كه پيگيري حقوق همگان براي آقاي كروبي در عمل، همواره بسيار مهم بوده است.
همه افاضات اين عزيزان البته منبعث از فطرت شريفشان است و لزوماً ربطي به شركتشان در انتخابات ندارد. به همين دليل هم نميشود اينها را به حساب فعاليت انتخاباتي گذاشت. هر چند كه در آخر اين بزرگواران براي نجات ميهن و هموطنان عزيز به عرصه آمدهاند.
اما اينهمه فداكاري و صداقت اگر بينتيجه بماند آدم احساس ناكاميميكند. خصوصاً كه آخرش معلوم شود دليل اين ناكامي توسل بيش از حد به همين صداقت و عدم استفاده از رويكردهاي تبليغاتي معهود بوده است.
به همين دليل من خيلي فكر كردم و به نتيجهاي رسيدم كه الان ميتوانم به عنوان يك توصيه انتخاباتي در اختيار اين عزيزان بگذارم:
حالا كه همه شما آقايان پاك و پاكيزه و اسوه صداقت، مجبور شدهايد به خاطر نجات ما بيچارگان وارد عرصه خطير انتخابات شويد، ميخواهم به عنوان يك راي دهنده بالقوه بهتان پيشنهادي بكنم؛ يك پيشنهادسياسي براي اين كه راي بياوريد.
ميدانم كه شما كه همگي احمدينژاد را مظهر عدم صداقت ميدانيد و از تصور يك فرد ناصادق بر مصدر امور اندوهگين هستيد. اما به خاطر امر خطيرِ نجاتِ ما، بياييد و خودتان دستكم يكبار هم كه شده براي راي آوردن اين صداقت هميشگيتان را كنار بگذاريد و دروغ بگوييد!
بله! به دروغ بگوييد كه "شرمندهايم". بگوييد "براي كارهايي كه در گذشته كردهايم و حرفهايي كه زدهايم، انديشناكيم". شايد اين دروغ و اين ابراز پشيماني سنتشكنانه در دل مردم اثر كند و راي آور شود. بالاخره مشهور است كه ايرانيان طرفدار مظلوم هستند.
ابراز پشيماني، حتي اگر موردي هم نداشته باشد، وجهه مظلومانهاي براي انسان ايجاد ميكند. از اين ابراز شرمندگي به دروغ هم زياد نگران نباشيد. بالاخره در راه نجات ما بايد خيلي كارها بكنيد كه بهطور معمول نميكنيد. اميدواريم سنگيني بار به عهده گرفتن اين نقش منجيانه، معصيت آن دروغ را بزدايد. آمين.
۲ نظر:
علي عزيزم
واقعا حيف تو كه مجبور شدي دستكم بيست ، سي خط درباره اين پديده ها بنويسي. من واقعا توان و حوصله اش را ندارم. فقط ماجراي دفاع ابطحي از كروبي و حزبش از ميرحسين و البته معاون اولي كرباسچي در ستاد كروبي و حمايت حزب اش از ميرحسين، مرا بي اندازه به خنده و تعجب انداخته. يا ما نمي دانيم حزب چيست يا اينها نميدانند حزب با خوردن آبگوشت دور همي و سوناو استخر و جلسه كاهش وزن و ماساژ فرق داره.
به نظرم لياقت پرداختن به اينهمه را ندارند اين موجودات.
اميدواري ابلهانه شان به تاثير گذاري گروه هاي اجتماعي "جديد" (كه منظورشان فيث بوك همان شبكه خاله زنكي و پخش عكس مهموني آنلاين است) هم جاي خنده دارد.
اينكه نمي توانند با گذشته شان كنار بيايند يا به تعبير تو درباره اش "شرمسار" باشند، بعيد است از ناحيه اينها.كمي شرافت مي خواهد اينكار كه من به شكلي مستن در اينهانديده ام.نادر فتوره چي
هر کسی بسته به دانش و ذهنیاتش پدیده ها را توصیف می کند. بنابراین اصلا عجیب نیست که آقای فتوره چی فیسبوک را "خاله زنکی" می داند. برای تعریف شبکه و نقش آن بهتر است آن را بیشتر بشناسیم. احتمالا دوستان ایشان فقط از این جنبه فیسبوک بهره مند می شوند.
ارسال یک نظر