[يك عصر افسرده در يك جايي كه درش فلسفه ميخوانند، دو نفر كه وسط بحث به خودشان زنگ تفريح دادهاند به سراغ يكي ميروند كه دارد متني را درباره ارسطو ترجمه ميكند]
اولي (بدون اين كه شيطنت خود را پنهان كند) به دومي: يك حالي ازش بپرس خيلي ناراحته!
دومي به سومي: چيه آقا چرا اينقدر كلافهاي؟!
سومي: نه من اصلاً كلافه نيستم همه مشكلاتم هم حل شده و از وقتي شما به خانم هديه تهراني استناد كردي و گفتي كه حجت تمامه، من هم قبول كردم و ميخوام به پيروي از ايشون برم و به موسوي راي بدم.
اولي به سومي: ببين به حرف اين گوش نده، اين اگه فردا ژوليت بينوش بگه به احمدينژاد راي بدين، ميره راي ميده!
دومي: نه خب اون موقع تزاحم ادله پيش مياد بايد ببينيم چهجوري حل ميشه!
سومي: اشكالي نداره، در اين مورد به قضيه حمار استناد ميكنيم حل ميشه...
[توضيحِ شايد لازم: قضيه حمار يك قضيه جدي است، اين كه داخل اسمش مشهورترش "حمار" دارد تقصير من نيست و توهين به هيچ كسي هم نبايد شمرده شود.]
اولي (بدون اين كه شيطنت خود را پنهان كند) به دومي: يك حالي ازش بپرس خيلي ناراحته!
دومي به سومي: چيه آقا چرا اينقدر كلافهاي؟!
سومي: نه من اصلاً كلافه نيستم همه مشكلاتم هم حل شده و از وقتي شما به خانم هديه تهراني استناد كردي و گفتي كه حجت تمامه، من هم قبول كردم و ميخوام به پيروي از ايشون برم و به موسوي راي بدم.
اولي به سومي: ببين به حرف اين گوش نده، اين اگه فردا ژوليت بينوش بگه به احمدينژاد راي بدين، ميره راي ميده!
دومي: نه خب اون موقع تزاحم ادله پيش مياد بايد ببينيم چهجوري حل ميشه!
سومي: اشكالي نداره، در اين مورد به قضيه حمار استناد ميكنيم حل ميشه...
[توضيحِ شايد لازم: قضيه حمار يك قضيه جدي است، اين كه داخل اسمش مشهورترش "حمار" دارد تقصير من نيست و توهين به هيچ كسي هم نبايد شمرده شود.]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر