من به دلايلي مجبورم كمي از قولي كه دادم تخطي كنم.
انتخابات دو هفته ديگر ميگذرد و ميرود. گيرم اگر خوش شانس باشيم، سه هفته ديگر. باز ما ميمانيم و همين نومنكلاتوراي جمهوري اسلامي كه از قبل هم بودهاند؛ دقيقاً همين آدمهايي كه از قبل بودهاند. و من يكي به خوردم نميرود كه يكدفعه آخوند هفتاد سالهاي سياستمدار مدرن شده باشد يا آن يكي تنها فرصت براي دموكراسي.
همان قدر كه توهمي ندارم كه موسوي قرار نيست "آزادي" بياورد، اين حرفهاي عجيب را هم كه كروبي سياستمدار مدرن است نميتوانم بپذيرم؛ كدام مدرن؟ كدام حزب؟ كارنامه اخير اعضاي ناشناخته حزب ايشان همدستي با فارس نيوز در تكفير آغاجري بوده است و آدمهاي ديگري كه دور وبرش هستند همه ياغيهاي احزاب ديگر و مصداق كار غير حزبي. ديگر عجيبتر از مورد كرباسچي در دنيا پيدا ميشود كه دبير كل حزب يك طرف است و بقيه حزب آن يكي طرف؟
بنده ترديدي نداشته و ندارم كه مثلاً موسوي طرفدار حجاب اجباري بوده است؛ خودش هم كه نشان داده ترديدي ندارد! مسئله اين است كه اگر ثابت كنيم موسوي مثلاً مرتجع است، اين با هيچ استدلالي ترقي كروبي يا فلاني را نشان نميدهد. اين كه خانم كديور در لندن جلو دوربين بي بي سي فقط روسري سر ميكند و اينجا با چادر براي آقاي كروبي تبليغ ميكند، يا به آن خانم محترم مجوز ميدهد كه در خارج از ايران حجاب نداشته باشد ولي به يادش ميآورد كه در ايران حجاب "قانون" است و "ضمانتهاي اجرايي خودش را دارد" هيچ حجتي به نفع كروبي نيست.
ترديدي نيست كه مثلاً موسوي همه هويتش را از رهبر پيشين جمهوري اسلامي ميگيرد، اما مگر نطق تلويزيوني كروبي چيزي جز اين نمايش ميداد؟ امام سه چيز برايش مهم بود، اسلاميت، جمهوريت، ايرانيت. دقت كرديد براي امام مهم بود و به همين دليل براي آقاي كروبي هم مهم است. باقي چيزهايي كه براي امام مهم بود هم ترديد نكنيد كه براي آقاي كروبي مهم است.
همه ما الكن بودن موسوي در برابر پرسش از دهه 60 را ديدهايم. اما اگر او كارگزار خاموش سياستهاي نظام در دهه 60 بود، آقاي كروبي از قضا بسيار پرجوش و خروش بودهاند. ايشان كارنامهاي خواندني از خود به جا گذاشتهاند از موضعگيريها در برابر آقاي منتظري و نيز ستايشهايي كه از عوامل واقعه تابستان 67 درست در پاييز آن سال به عمل آوردند - با اشاره به سوابق و "صلابت" آقايان. من در اينجا مجال اشاره واضح ندارم، دوستان اهل مطالعه خيلي راحت ميتوانند خودشان اين چيزها را پيدا كنند. (و نميدانم چرا هيچ كس از آقاي كروبي در مورد آخرين حجي كه امير الحاج بود و سعوديها در آن 500 حاجي بيگناه را كه تحت سرپرستي ايشان بودند كشتند، سوال نميكند).
حرف من اين است؛ ميفهمم و ميدانم كه دوستان ميتوانند حصه وجاهت خود را هر طور كه از نظر سياسي و غير سياسي درست ميدانند استفاده كنند؛ كسي نميتواند براي ديگري دستورالعمل صادر كند، اما شايد درست نباشد براي كساني كه در نهايت فرسنگها با آرمانهاي ما و شما فاصله دارند چيزهاي مهممان را خرج كنيم.
من عرضم اين است كه گيرم ما به اين تصميم برسيم كه در شرايط حاضر بايد به يكي از اين موجودات راي بدهيم يا حتي برايشان فعاليت كنيم؛ فرض كنيم اين درست باشد. اما آيا نبايد حقيقت فاصله خود با اين آقايان را ببينيم؟
در مورد كسي مانند موسوي كه ميگويد "امنيت مردم از امنيت دولت مهمتر است" نبايد از خود بپرسيم كه چرا اين قدر با دقت كلماتش را انتخاب ميكند و ميگويد "دولت" و نميگويد "نظام"؟ و در مورد كروبي نبايد كارنامه او در مجلس ششم، و كارنامه اطرافيانش در شهروند امروز و غيره را به ياد داشته باشيم؟
انتخابات دو هفته ديگر تمام ميشود. ما ميمانيم و خواستههايي كه هيچ كدام از آدمهاي حاضر در صحنه جمهوري اسلامي نمايندگياش نميكنند؛ نه خواستههاي من كه مثلاً چپتر هستم نه خواستههاي شما كه شايد راستتر هستيد. اگر قرار است كسي را بر آقاي احمدينژاد ترجيح دهيم و فكر كنيم كه اين ترجيح ممكن است تاثيري داشته باشد، چه خوب است كه حد و حدود اين راي "منفي" را نگه داريم؛ راي منفي، راي منفي است لازم نيست حتماًً كسي را اثبات كنيم.
سعي نكنيم اين مصيبت را با پوشاندن برخي چيزهاي مهم برخوردمان، سادهتر كنيم. درد را تا آخر بكشيم!
انتخابات دو هفته ديگر ميگذرد و ميرود. گيرم اگر خوش شانس باشيم، سه هفته ديگر. باز ما ميمانيم و همين نومنكلاتوراي جمهوري اسلامي كه از قبل هم بودهاند؛ دقيقاً همين آدمهايي كه از قبل بودهاند. و من يكي به خوردم نميرود كه يكدفعه آخوند هفتاد سالهاي سياستمدار مدرن شده باشد يا آن يكي تنها فرصت براي دموكراسي.
همان قدر كه توهمي ندارم كه موسوي قرار نيست "آزادي" بياورد، اين حرفهاي عجيب را هم كه كروبي سياستمدار مدرن است نميتوانم بپذيرم؛ كدام مدرن؟ كدام حزب؟ كارنامه اخير اعضاي ناشناخته حزب ايشان همدستي با فارس نيوز در تكفير آغاجري بوده است و آدمهاي ديگري كه دور وبرش هستند همه ياغيهاي احزاب ديگر و مصداق كار غير حزبي. ديگر عجيبتر از مورد كرباسچي در دنيا پيدا ميشود كه دبير كل حزب يك طرف است و بقيه حزب آن يكي طرف؟
بنده ترديدي نداشته و ندارم كه مثلاً موسوي طرفدار حجاب اجباري بوده است؛ خودش هم كه نشان داده ترديدي ندارد! مسئله اين است كه اگر ثابت كنيم موسوي مثلاً مرتجع است، اين با هيچ استدلالي ترقي كروبي يا فلاني را نشان نميدهد. اين كه خانم كديور در لندن جلو دوربين بي بي سي فقط روسري سر ميكند و اينجا با چادر براي آقاي كروبي تبليغ ميكند، يا به آن خانم محترم مجوز ميدهد كه در خارج از ايران حجاب نداشته باشد ولي به يادش ميآورد كه در ايران حجاب "قانون" است و "ضمانتهاي اجرايي خودش را دارد" هيچ حجتي به نفع كروبي نيست.
ترديدي نيست كه مثلاً موسوي همه هويتش را از رهبر پيشين جمهوري اسلامي ميگيرد، اما مگر نطق تلويزيوني كروبي چيزي جز اين نمايش ميداد؟ امام سه چيز برايش مهم بود، اسلاميت، جمهوريت، ايرانيت. دقت كرديد براي امام مهم بود و به همين دليل براي آقاي كروبي هم مهم است. باقي چيزهايي كه براي امام مهم بود هم ترديد نكنيد كه براي آقاي كروبي مهم است.
همه ما الكن بودن موسوي در برابر پرسش از دهه 60 را ديدهايم. اما اگر او كارگزار خاموش سياستهاي نظام در دهه 60 بود، آقاي كروبي از قضا بسيار پرجوش و خروش بودهاند. ايشان كارنامهاي خواندني از خود به جا گذاشتهاند از موضعگيريها در برابر آقاي منتظري و نيز ستايشهايي كه از عوامل واقعه تابستان 67 درست در پاييز آن سال به عمل آوردند - با اشاره به سوابق و "صلابت" آقايان. من در اينجا مجال اشاره واضح ندارم، دوستان اهل مطالعه خيلي راحت ميتوانند خودشان اين چيزها را پيدا كنند. (و نميدانم چرا هيچ كس از آقاي كروبي در مورد آخرين حجي كه امير الحاج بود و سعوديها در آن 500 حاجي بيگناه را كه تحت سرپرستي ايشان بودند كشتند، سوال نميكند).
حرف من اين است؛ ميفهمم و ميدانم كه دوستان ميتوانند حصه وجاهت خود را هر طور كه از نظر سياسي و غير سياسي درست ميدانند استفاده كنند؛ كسي نميتواند براي ديگري دستورالعمل صادر كند، اما شايد درست نباشد براي كساني كه در نهايت فرسنگها با آرمانهاي ما و شما فاصله دارند چيزهاي مهممان را خرج كنيم.
من عرضم اين است كه گيرم ما به اين تصميم برسيم كه در شرايط حاضر بايد به يكي از اين موجودات راي بدهيم يا حتي برايشان فعاليت كنيم؛ فرض كنيم اين درست باشد. اما آيا نبايد حقيقت فاصله خود با اين آقايان را ببينيم؟
در مورد كسي مانند موسوي كه ميگويد "امنيت مردم از امنيت دولت مهمتر است" نبايد از خود بپرسيم كه چرا اين قدر با دقت كلماتش را انتخاب ميكند و ميگويد "دولت" و نميگويد "نظام"؟ و در مورد كروبي نبايد كارنامه او در مجلس ششم، و كارنامه اطرافيانش در شهروند امروز و غيره را به ياد داشته باشيم؟
انتخابات دو هفته ديگر تمام ميشود. ما ميمانيم و خواستههايي كه هيچ كدام از آدمهاي حاضر در صحنه جمهوري اسلامي نمايندگياش نميكنند؛ نه خواستههاي من كه مثلاً چپتر هستم نه خواستههاي شما كه شايد راستتر هستيد. اگر قرار است كسي را بر آقاي احمدينژاد ترجيح دهيم و فكر كنيم كه اين ترجيح ممكن است تاثيري داشته باشد، چه خوب است كه حد و حدود اين راي "منفي" را نگه داريم؛ راي منفي، راي منفي است لازم نيست حتماًً كسي را اثبات كنيم.
سعي نكنيم اين مصيبت را با پوشاندن برخي چيزهاي مهم برخوردمان، سادهتر كنيم. درد را تا آخر بكشيم!
۶ نظر:
برادر. من خیلی خیلی خیلی باهات موافقم. در حد جانا سخن از زبان ما میگویی!
ولی قرار شد تا 3 هفته دیگه صداشو در نیاریم دیگه! لطفا تخطی نکن!
علی عزیز، به نظر من این آدمها نه تنها شایستهٔ رای مثبت نیستند، بلکه در یک سیستم عادلانه باید به خاطر گذشته شون محاکمه بشن، اما چی کار میشه کرد که احمدینژاد شده سمبل جنگ، و برای دور کردن این جنگ همه چیزی که داریم رو باید بذاریم وسط: افسوس که چیزی به جز این یک رای نداریم
نوشته ی خیلی خوبی بود، خصوصا برای خودم این نکته که درباره ی دولت و نظام در گفتار موسوی گفته بودید جالب بود. متوجه آن نشده بودم. با اجازه در فیس بوک مطلب تان را لینک کردم. سوالی که من دارم ولی این است که شما چرا انتخابات را فقط از زاویه ارزشی می بینید؟ یعنی اینکه این کاندیدا ارزشهایش خوب است یا خوب نیست؟ یا مدرن است یا مدرن نیست؟ یا سابقه اش پاک است یا پاک نیست؟ چرا از زاویه ی پیامدهایی که انتخاب هر کدام ممکن است ایجاد کند نمی بینید؟ یعنی تغییری که به واسطه ی حضور یا عدم حضور هر نامزد در موازنه ی نیروی های موجود در "نظام" حاصل می شود؟ طبیعتا متوجه هستم که دامنه ی تغییری که هر کدام می تواند ایجاد کند چقدر محدود است، ولی از طرف دیگر انتخاب هرکدام می تواند امکانات و محدودیت هایی برای تغییرات بعدی هم به وجود بیاورد. باز هم بگویم که منظورم این هم نیست که هر کدامشان "تنها" فرصت برای دموکراسی است یا نیست. این را هم متوجه هستم که ارزشها و سوابق هر کس هم در میزان تغییری که می تواند ایجاد کند سهیم است، ولی نکته ی من این است که فقط ارزش ها هم مهم نیستند. ظرفیت و توان هر کنشگر برای مانور هم مهم است.
خواندني بود و پر نكته. دو هدف اصلي براي ما در شرايط فعلي وجود دارد: اول پايان بخشيدن به روند پرشتاب و ويران گر كنوني كه در اين چهار سال آوار شده روي سر ما و دوم انتخاب گزينه اي مناسب از ميان سه گزينه ديگر كه البته من جميع الجهات به نظر مي رسد كه موسوي مي تواند گزينه اي مناسب باشد.
چيزي كه با خواندن يادداشت شما نيز آشكارتر مي شود يا بهتره بگم دست كم من اين گونه برداشت كرده ام.
شاد باشيد
سلام محمد علي
من فقط از ديد ارزشي به اينتخابات نگاه نميكنم. اگر ميخواستم از ديد ارزشي نگاه كنم شايد خيلي مطلقتر ميتوانستم بگويم كه نبايد راي داد و من هم راي نميدهم. اما اين را نميَگويم.
ظرفيت و توان كنشگر را هم ميفهمم و ايمن را هم ميفهمم كه برخي انتخابها وجود دارد كه در صورت تحقق بازي دموكراسي مديريت شده (managed democracy)را ميتوانند عوض كنند.
حرف مشخص من در اينجا اين است كه ما، اگر "ما"يي قابل اشاره باشد، كه در مورد خودم و دوستانم هست، بايد فاصله اكيد خودمان را با همه جريانهاي موجود نگه داريم. اين هم از نظر ارزشي مهم است و هم از نظر آينده سياسي براي ما كه ميخواهيم كنشگر سياسي باشيم. در مورد ديگراني هم كه در متن بهشان اشاره كردهام، به نظرم بردن پايهاي از ارشها به بازار انتخابات در نهايت به ضرر همه تمام ميشود؛ آنها و ما. كنشگر، خصوصاً در وضعيا بي عملي كه نيروهاي بيرون حاكميت در ايران دچارش هستند، از قضا با ارزشهايش تعيين هويت ميشود. بازي با ارزشها اين خطر عمده را دارد كه ميتواند به بي هويتي كنشگر بينجامد. ميتوان به انتخابات وارد شد يا نشد، ولي صرفاً رويكرد محاسباتي داشت و مرز ارزشي را كه به هويت كنشگر مربوط ميشود حفظ كرد.
خوش باشي.
سلام علي
درد را تا آخر ميكِشيم.
درد آخر ما را ميكُشد.
ارسال یک نظر