... پيرمرد ادامه داد: «امشب نه رماننويس صدائي دارد و نه حكيم اخلاق. آدمهائي كه اهل زندگي هستند مرگ خريدارشان نيست. فرزانگي آسيبپذيرتر از زيبائي است، چون فرزانگي هنر ناب نيست. اما شعر و موسيقي را، هم زندگي خريدار است و هم مرگ... بايد "نومانسيا" را دوباره خواند. يادتان ميآيد؟ جنگ در كوچههاي شهر محاصره شده پيش ميآيد، و حتماً با صداي خفه همين پاهائي كه ميدوند...»
از جا بلند شد، دنبال مجموعه آثار سروانتس گشت ولي پيدايش نكرد.
از رمان اميد؛ آندره مالرو، ترجمه رضا سيد حسيني (ص 367).
۲ نظر:
نه مانند کسی که برای زیستن کار کند، بلکه مانند کسی کار میکرد که بجز کار منظور دیگری ندارد زیرا زنده بودن را به چیزی نمیشمارد و تنها میخواهد به عنوان آفریننده شناخته شود و به جز این آوارهای است خاموش که به چشم نمیآید.
تونیو کروگر؛ توماس مان، ترجمهی رضا سیدحسینی
همین قسمتش برای وسوسه کردن کافیه.باید رمان جالبی باشه
ارسال یک نظر