من اين روزها در بيشتر تاكسيها و شخصيهايي را كه سوار ميشوم از راننده ميپرسم كه راي ميدهد يا نه. خيلي از اوقات با طرح اين پرسش، باقي مسافران هم درگير بحث ميشوند.
در چند روز اخير، دست كم دوبار پشت سر هم بوده كه كساني با قاطعيت ميگفتند راي نميدهند. جمعه شبي دير وقت از ميهمانياي برميگشتيم. از راننده پرسيدم كه راي ميدهد يا نه. گفت كه نميدهد و گفت كه تنها رايي كه داده بار اول خاتمي بوده. بعد شروع كرد به استدلال كردن؛ از ساختار سياسي مملكت گفت و اين كه حالا چرا رييس جمهور؟ يك سرباز را بگذاريد همين كارها را بكند...
حرف زياد زد و نميخواهم نقل كنم - نمي توانم هم. ولي نكته مهم سواي استدلالهايش خشمي بود كه در صحبتهايش بود. خصوصاً وقتي كه ميگفت "...راي بدهم؟ الان نيمه شب است و من دارم كار ميكنم. فردا ساعت 5 صبح هم بايد سر كار باشم."
فرداي همان روز، صبح كه به سر كار ميرفتم در اواخر مسير از راننده باز همين سوال را كردم. راننده مرد مسني بود كه معلوم شد ميخواهد به احمدينژاد راي بدهد - به صراحت نگفت اما از استدلالش اين برميآمد. من صندلي جلو نشسته بودم و در صندلي عقب دو نفر از مسافران وارد بحث شدند. يكي آقاي ميانسال و خوش پوشي بود كه ميخواست به موسوي راي بدهد و ديگري خانم كارمند حدوداً چهل سالهاي كه نميخواست راي بدهد.
زن كارمند هم به شرايط انتخابات، به اين كه راي چطور هدايت ميشود و به بسياري مايههاي بدبيني ديگر اشاره ميكرد؛ و اين كه نهايت براي او چه فرقي ميكند؟ اما نكته مهمي هم در حرفهايش بود كه از محتواي استدلالهايش جدا بود: بسيار با شدتتر از راننده و آقاي مسافر كه هر دو ميگفتند بايد راي داد حرف ميزد. از سر خشم و اعتراض حرف ميزد. و اين لحن معترضانه در قياس با لحن آن دو تن ديگر به وضوح بارز بود- من خفه شده بودم البته.
بين اين خانم و آقاي راننده ديشبي يك منطق مشترك وجود داشت: هر دو راي ندادن را نمايش اعتراض ميديدند. اين فقط به استدلالشان برنميگشت؛ دقيقاً سبك حرف زدن، لحن و انتخاب كلمات، معترضانه بود. حرفهاشان از سر بي خيالي، سياست گريزي يا بيتفاوتي نبود. اعتراض بود. اعتراض به وضع موجود، اعتراض به همه كساني كه در مقابلشان ميگفتند بايد راي داد و از نظر آنها ناديدهشان ميگرفتند. هر دو به نوعي ميگفتند كه ناديده گرفته شدهاند، و به نوعي ميگفتند كه راي دادن هم ادامه همان ناديده گرفته شدن است.
اينها را نوشتم تا بگويم، دوستاني كه ميگويند راي دادن استفاده از "تنها فرصت ابراز نظر" است و نتيجه ميگيرند كه پس بايد راي داد؛ كساني كه ميگويند راي ندادن يعني راي دادن به احمدينژاد و كساني كه تحريم كنندگان انتخابات را "احمق" ميدانند، حقيقت بزرگي را ميپوشانند يا ناديده ميگيرند.
آن حقيقت اين است كه اين تحريم كنندگان عادي انتخابات، ميخواهند دقيقاً از همين تنها فرصت استفاده كنند تا اعتراض كنند. دوستاني كه تحريم كنندگان را ناسزا ميگويند، توجه نميكنند كه تحريم براي يافتن استدلال خود به وي او اي و اكبر گنجي و غيره نياز ندارد؛ منطق تحريم دقيقاً از همين وضعيتي برميآيد كه دوستان ميخواهند براساسش به راي دادن استدلال كنند.
منطق تحريم براي بخشي از اين مردم عادي، حاصل تبعيت از اين يا آن روشنفكر و رسانه نيست: برآمده از وضع زندگي خودشان و حاصل خشمي است كه از ناديده گرفته شدن و انكار شدن در عين حضورشان بهشان دست ميدهد.
گيرم كه اعتراض چنين مردمي نوميدانه است، گيرم كه اعتراضشان خاموش است؛ اما نميتوان انكار كرد كه اعتراض است.
دوستان روشنفكر غير تحريمي، با ناديده گرفتن اين حقيقت، در واقع ميليونها مردمي را كه از اين تنها فرصت به منت داده شده در سياست ايران براي اعتراض استفاده ميكنند ناديده ميگيرند، و آنها را احمق مينامند. آدمهايي كه من محض نمونه نقل كردم، آدمهاي بيخبر و ناداني نبودند. جايي كه زندگي ميكردند را ميشناختند و ميفهميدند كه چه ميگويند.
سوال من اين است كه چرا بايد همه معايب و زشتيهاي ديگر را ناديده گرفت، و آنوقت به مردمي كه از تنها فرصتشان براي اعتراض استفاده ميكنند ناسزا گفت؟ اين مردم ميگويند ما كه شب و روز جان ميكنيم اما به هيچ كجا نميرسيم، ما كه هيچ جا به شمار نميآييم، بگذار حالا كه ميخواهند بشمارند و بودنمان را، به رغم همه نبودنمان، اعلام كنند ما هم همين نبودن حقيقيمان را براي شمردن عرضه كنيم.
من قصدم اين نيست كه بگويم اين مردم درست ميگويند يا اشتباه ميكنند، يا چه وقت اين منطق درست است و چه وقت نيست. ميخواهم بگويم دوستاني كه به تحريم ناسزا ميگويند اين مردم و منطقشان را ناديده ميگيرند؛ مردمي كه از قضا بسيار شبيه خودشان هستند.
من امروز ترجيح ميدهم كه به اين مردم احترام بگذارم و حقيقت اعتراضشان را به رسميت بشناسم. همين مردم هميشه خاموشي كه اعتراضشان هم خاموش است و اقسام گرايشهاي مشاركتي هم فقط سر انتخابات يادشان ميافتند تا تطميعشان كنند، يا ناسزاشان بگويند.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۱ نظر:
شما همهی قولهای زندگیتان اینجوریه آقای معظمی؟
به نظر من این طور میرسد: کسی که انتخابات را تحریم میکند مانند کسی است که موقع بحث کردن فقط لب میزند و صدایی از دهانش خارج نمیشود. من نمیدانم اهالی تحریم چه میگویند. چون صدایشان را نمیشنوم. اما این را میدانم که هر گروهی به زعم خودش همه اهالی تحریم را هم عقیده خودش میداند.
آن تحریمیهایی هم که ما نظراتشان را در اینترنت میخوانیم و تحصیل کردههایشان هستند فکر میکنند که کل جماعت تحریم دغدغهشان مانند دغدغه آنها حقوق بشر و دموکراسی است. من با این ادعا موافق نیستم. من فکر نمیکنم که رأی ندادن آن راننده تاکسی برای اعتراض به وضع حقوق بشر، محدودیت مطبوعات و نبود دموکراسی باشد.
دغدغههای آن راننده تاکسی صرفا درباره نان شب است. و من نمیفهمم که با تحریم کردن چطور نان شب آن راننده بهتر تأمین میشود.
جیمز اسکات، استاد علم سیاست دانشگاه ییل، یک کتاب خیلی معروفی داره به نام Weapons of the Weak: Everyday Forms of Peasant Resistance
بحث اصلی کتاب خیلی شبیه این چیزی هست که شما گفتید. مستندات کتاب دقیقا مبتنی بر روش های مردم شناسانه و بررسی های میدانی است. مثل همین "مصاحبه"های شما. حرفشم خیلی خلاصه و مجلمل اینه که آگاهی کاذب و هژمونی طبقه مسلط اون طوری که مثلا مارکس و گرامشی میگن وجود نداره. طبقات فرودست یه جورایی حالیشونه که چه خبره به صور غیرمستقیم که خیلی هم مورد توجه محققین قرار نمی گیره از هر فرصت برای مبارزه استفاده میکنند. گفتم اگر ندیدیدش شاید براتون جالب باشه
من هم 4 سال پيش همين منطق احمقانه را به خرج دادم و به اصطلاح اعتراض كردم
و راي ندادم
همينطور در انتخابات مجلس شوراي اسلامي
اما نتيجه اش چه شد؟؟
ترجيح مي دهم اينبار اعتراضم را در قالب راي دادن بيان كنم
خدمت نويسنده محترم كه ظاهرا ساعت بيولوژيكى اش 4 سال تاخير دارد سلام. 4 سال پيش كه عده به نسبت زيادترى طرفدار تحريم بودند ايشان در خيابان براى معين راى جمع مى كرد حالا كه عباس ميلانى راى مى دهد علي معظمي راي نمى دهند! اما چند نكته: بحث مى تواند ساده تر از اين باشد كه شما مي گوييد. وقتى من مى گويم بين بد و بدتر به بد راى مى دهم اين يعنى اينكه خودم ميدانم آن كسى كه به او راى مى دهم بد است، پس لازم نيست هى شما پرونده رو كنيد كه فلانى فلان سال اين كار را كرد و حالا توبه نكرده است. اين خودش عين صورت مساله من است كه فلانى بد است پس تكرارش نكنيد، مساله مقايسه است همين و بس. ثانيا شما كه اينقدر به توبه كردن كانديداها از گذشته شان علاقه داريد (اين علاقه به تواب سازي الحمدلله همه جا هست)هيچ وقت خودتان از كارهايي كه دور پيش براي راى جمع كرديد توبه كرده ايد؟ با منطق شما كسى نبايد حرف هاى امروز شما را گوش كند مگر اينكه اول توبه شما را بشنود
اما يك سوال كه دوست درم اگر فرصت داشتيد به آن جواب دهيد. يك معناى تحريم انتخابات آن است كه از نظر من هيچ تفاوت معنادارى ميان كانديداهاى موجود نيست و وضعيت چنان از بيخ و بن خراب است كه اگر هر كسى انتخاب شود فرقى ندارد و وضع از اين كه هست بدتر نمى شود. شما واقعا فكر مى كنيد وضعيت ما در صورت انتخاب هر كدام از اين 4 نفر يكسان مى ماند. معمولا تحريمى ها به اين نكته توجه نمى كنند كه گرچه معناى بى عملى سياسى آن ها عدم قبول سيستم است، اما پيش فرض آن ها اين است كه همه كانديداها در صورت انتخاب يكسان عمل مى كنند (پيش فرض دايي جان ناپلئون) آيا شما هم اين جوري فكر مى كنيد
اما يك نكته ديگر: شما كه اهل روزنامه هستيد و از سبك گزارش نويسى ايسنا انتقاد مى كنيد (آن هم به درستى) پس چرا خودتان به سبك روزنامه كيهان گزارش مى دهيد و مى فرماييد «... در مورد كروبي نبايد كارنامه او در مجلس ششم، و كارنامه اطرافيانش در شهروند امروز و غيره را به ياد داشته باشيم؟»
ظاهرا اين نوعى خبر نويسى منسوخ و غير حرفه اى است كه صرفا بگوييم نبيايد كارهايى كه فلانى در فلان جا كرد را فراموش كنيم و آن وقت هيچ سند و مدرك و دليلى براى آن كارها نياوريم و اصلا نگوييم آن كارها چه بود. من نمى گويم عملكرد كروبى در فلان جا درست بود يا نبود من مى گويم شما به سبك كيهان گزارش مى دهيد و بدون دادن دليل فقط مى گويى يادت بياد فلانى فلان جا چى كار كرد و نمي گويي از چه حرف مي زني. اصول حرفه اي اين نوع خبر رسانى را مغرضانه و بدوي مى نامد
به ناشناس آخري:
آقا يا خانم محترم. من نگفتم انتخابات را تحريم ميكنم كه شما برايم در مورد عدم تحريم استدلال ميكنيد. دارم از مردمي كه ميبينم حرف ميزنم. شايد شما فكر ميكنيد هر نوشتهاي در مورد انتخابات بايد سينه زدن زير علم اين يكي يا آن يكي باشد. خب اين طور نيست دوست عزيز.
در مورد آقاي كروبي، به نظرم شما اصلا متوجه نيستيد كه من چرا "دقيق" حرف نزدهام. عرض كردهام كه اگر اهل مطالعه باشيد ميتوانيد راحت، خيلي راحت، سوابق درشخان ايشان را بخوانيد؛ از مجلس ششم گرفته تا مجالس قبلي و قبلتر و بعدتر. من نخواستم الان اين چيزها را "دقيق" بگويم تا امثال حضرتعالي نگوييد كه "نامزد اصلاح طلب را تخريب ميكني پس موافق احمدينژادي".
حرفم اين است كه اين همه به شعور ما توهين نكنيد. فكر كنم اين جمله دقيق و قابل فهم باشد.
به محمد علي:
ممنون از بابت معرفي كتاب اسكات
اين نحو نقد ماركس-كرامشي بايد خيلي جالب باشد
بايد بخوانمش به كارم هم مربوط ميشود
مخلصيم
:-)
«من فکر نمیکنم که رأی ندادن آن راننده تاکسی برای اعتراض به وضع حقوق بشر، محدودیت مطبوعات و نبود دموکراسی باشد.
دغدغههای آن راننده تاکسی صرفا درباره نان شب است.»
نکته اینه که «نان شب» جزو «حقوق بشر» ئه و اتفاقاً حق پایهایتریه.
---
اینکه یه عده ای عصبانین و رأی نمیدن، قابل فهمه. ولی قابل فهم بودنش به معنی منطقی بودنش نیست. مشکل اساسی اینه که، چه کمکی میکنه؟
اعتراض وقتی مؤثره که فشاری ایجاد کنه، نه؟ اینطور اعتراض کردن حتی در حد خودارضائیِ ذهنی هم مؤثر نیست. یعنی در نهایت طرف بعد از اعتراضش هم احساس بهتری پیدا نمیکنه.
من از نحوهی عمل تودههای مردم بیخبرم، ولی احساس نمیکنم جمع شدن این خشم [ ِ به جا] به چیزی کمک کنه. طریقهای برای خالی کردن خشم نیست. هست؟ تودههای خشمگین میتونن جمع شن و حقشون رو طلب کنن؟
البته کاملاً ممکنه که اینها از بیاطلاعی من باشه. D:
به ar:
ببين اصلاَ مسةله اين نيست كه اعتراضشون موثره يا نهز من كه تاييد نكردم كفتم احترام ميكنم
مساله اينه كه ببينيم يك عده انتخاب مستدل و عقلانيشون كه با وضع زيستن و معاششون ميخونه اين است
من هم منظورم این نبود که شما تأیید کردین D:
مسئلهی من بیشتر اینه که حداقل از نظر من، اون یک عده انتخابشون «مستدل و عقلانی» نیست. نه اینکه قابل درک نیست. فقط «عقلانی» نیست، «احساسی»ئه.
فکر میکنم این دیدگاه کاملاً قابل درک باشه. کسی که باید روزی مثلاً ۱۶ ساعت کار کنه، و کمرش زیر فشار اقتصادی داره میشکنه (یا شکسته)؛ و خوب میبینه که خاتمی و احمدی نژاد و موسوی/کروبی در این مورد تأثیری (یا حداقل تأثیر زیادی) روی زندگیش نمیذارن (و اون باید به هر حال صبح تا شب جون بکنه)، چیز جذابی توی انتخابات نمیبینه.
به هر حال برای هر کسی (مهم هم نیست که فقیر باشه یا غنی)، اگه تغییر از یه حدی بیشتر نباشه، شرکت در انتخابات (از نظر خودش حداقل) لازم نیست.
ولی اینکه در مقام اعتراض رأی ندن، کمکی بهشون نمیکنه. هر چند شاید اگه رأی بدن هم کمکی نکنه. شاید در بعضی شرایط هر دو راه غیر منطقی باشن. ?-:
ولی صرف نظر از عقلانی یا احساسی بودن کارشون، نکتهی مورد نظر شما که «درست نیست کسایی که توی اون شرایط نیستن کار اونها رو مسخره کنن» قابل قبوله.
---
اما یک مسئلهای هست.
پدر من بیشتر از ۳۰ سال کار کرده، الآن هم به طور معمول، بیشتر از روزی ۱۰ ساعت سر کاره (کار کردن و نکردنش به من ربطی نداره (-; ) البته احتمالاً پدرم از نظر اقتصادی «فقیر» محسوب نمیشه، به قولی متوسط رو به پایین، یا شاید هم متوسط رو به بالا، بسته به اینکه میانگین چی باشه. از نظر سیاسی هم جزو کسایی محسوب میشه که تلویزیون رو روشن میکنن و شروع میکنن به فحش دادن (مخالف رژیم، آخوند، امام و امامزاده! زنده باد آریامهر!). ولی قانع شده که رأی دادن به موسوی و کنار رفتن احمدی نژاد به نفعشه.
حقیقتاً نمیدونم چهطوری به این نتیجه رسیده (من بیتقصیرم کاملاً D:) ولی به این نتیجه رسیده.
من نمیدونم که نتیجهگیریش عقلانی بوده یا احساسی. ولی این کارش این شبهه رو برای من ایجاد کرد که، شاید تغییر رئیس جمهور واقعاً میتونه روی زندگی آدمهایی مثل پدرم تأثیر بذاره. و شاید نظر راننده تاکسی (یا حداقل چیزی که من به عنوان نظرش اون بالا آوردم) واقعاً درست نباشه.
به ar:
به نظر من به همان اندازه كه استدلال مشاركت طلب را كه بر "ترس" از احمدينژاد تكيه ميكند ميتوان عقلاني دانست اين استدلال هم عقلاني است: عقلاني يعني اين كه بر پايه باورها و با توجه به منافعي كه تشخيص ميدهند (چه در اعتراض، چه در سازش، چه در همراهي) عمل كنند. با اين تعريف از عقلاني، اين رويكرد هم حتي اگر در مقابل رويكرد ديگر قرار بگيرد باز هم عقلاني است.
در مورد پدر شما: ايشان در اين رويكرد تنها نيستند، خيليهاي ديگر هم در اين مورد مثل ايشان فكر ميكنند و تصميم ميگيرند. اين البته نقض حرف آن راننده تاكسي نيست و بالعكس.
ما هر يك ممكن است ترجيحاتي داشته باشيم كه با هر كدام از اين رويكردها نزديك باشد يا نباشد، اما اين كه كدام رويكرد در عمل منتج يا عقيم خواهد بود، به داوري تاريخياي برميگردد كه دست كم الات در دسترس ما نيست. بگذريم.
ارسال یک نظر